سفارش تبلیغ
صبا ویژن





























سین هشتم

خبرگزاری فارس: «حمید اعتباریان» قصد دارد سریالی بر اساس «گمشدگان» (Lost) را برای شبکه دوم سیما تهیه کند.

«حمید اعتباریان» در گفت‌و‌گو با خبرنگار سینمایی فارس در این باره گفت: حدود 5-6 ماه پیش طرح اولیه‌ای براساس مجموعه تلویزیونی لاست Lost نوشتم که در حال و هوای آن و با دید و نگاه ایرانی و اسلامی است.

وی افزود: از آنجایی که کار من نویسندگی فیلمنامه نیست، طرح اولیه آن را در اختیار «علیرضا معتمدی» قرار دادم و از ایشان خواهش کردم که روی آن کار کنند. این کار می‌تواند بسیار ماندنی و جذاب باشد و بحث‌های عمیقی در آن مطرح کرد.

اعتباریان به فارس گفت: این موضوع آنقدر جذاب بود که تشویق شدم تا آن را در تلویزیون بسازم. طرح را به تازگی در اختیار شبکه دوم سیما قرار دادم و صحبت‌های اولیه نیز در این باره شده است، در صورت توافق به مرحله تولید می‌رسد.

وی در ادامه افزود: با چند کارگردان مثل «سامان مقدم» در این زمینه صحبتهایی شده ولی هنوز به قطعیت نرسیده است.

براساس این گزارش، مجموعه تلویزیونی گمشدگان (Lost) یکی از سریال‌های پربیننده دنیاست که از سال 2004 پخش آن آغاز شد و تاکنون نیز ادامه دارد.


نوشته شده در چهارشنبه 88/3/20ساعت 5:19 صبح توسط یزدان ذوالقدر نظرات ( ) |

اوضاع سیاسى - اجتماعىِ عصر فارابى

همان طور که در فصل سوم این بخش خواهد آمد، فارابى احتمالاً در عصر خلافت معتضد (279 - 289 ق) وارد بغداد شده است و با توجه به وفات وى در سال 339 حیات علمى، فرهنگى و سیاسىِ او هم زمان با خلافت هشت تن از خلفاى عباسى بوده است.(1) بنابراین، به جهت اختصار، تنها اوضاع سیاسىِ همین مقطع تاریخى را، یعنى از آغاز نیمه دوم قرن سوم تا پایان نیمه اول قرن چهارم، بررسى خواهیم کرد، مگر آن که براى ریشه یابىِ تاریخىِ برخى از مباحث، ضرورتاً از این زمان فراتر برویم.

عده اى از مورخان، عصر عباسى را به دو یا سه دوره، دوره طلایى، دوره تمدن و دوره انحطاط تقسیم مى کنند(2) و نوعى اتفاق نظر وجود دارد مبنى بر این که دوران انحطاط، از زمان المعتصم (218 - 227) و فرزندش، الواثق بالله شروع شد و تا آخر دوره خلافت عباسى ادامه یافت؛ اما در آغاز خلافت معتضد بالله (279 - 289) اوضاع سیاسى بسیار آشفته بود که یکى از عوامل آن را مى توان همان عملکرد بد پیشینیان دانست. در زمان معتصم، او براى مقابله با نفوذ روز افزون سربازان ایرانى، غلامان و مزدوران ترک را به عنوان گارد محافظ خلافت، به کار گمارد که گفته شده شمار آنان به چهار هزار نفر مى رسید. سرانجام، رفتار خشن آن ها با مردم بغداد غیر قابل تحمل شد و دارالخلافه، ناچار گردید بر ضد آنان مسلح شود. بنا به نقل سیوطى، در تاریخ الخلفاء، خلیفه در سال 220 دستور بناى سامرا را صادر کرد و بدان جا منتقل شد تا اگر از لشکریان خلافى سر زند، او را مقامى حصین باشد.

هندوشاه نخجوانى، مورخ قرن هفتم هجرى در تاریخ خویش آورده است که «روزى معتصم نشسته بود و پیرى بغدادى پیش آمد و گفت: یا ابا اسحاق!. لشکریان خواستند او را تنبیه کنند؛ اما معتصم مانع این کار شد و گفت: اى شیخ! چه کار دارى؟ پیر گفت: خدا تو را جزاى نیکو ندهد. مدتى با ما همسایگى کردى و عاقبت، ما را از ترکان تو رنج رسیده و مى رسد، خانه هاى ما ازدست فرو گرفته اند و کودکان ما را یتیم کرده و زنان را بیوه گردانیده. واللهِ العظیم که ما با تو به تیر سحرگاهى حرب مى کنیم. معتصم در خانه رفت و تا یک هفته از خانه بیرون نیامد و چون یک هفته بگذشت، بیرون آمد و تا سرّ من رأى (سامرا) برفت. آنجا شهرى بنا نهاد و این حال، در سنه دویست و بیست و یک قمرى بود.»مرکز خلافت در سامرا بود تا آن که معتضد در سال 279 هجرى به خلافت رسید و بغداد را به پایتختى برگزید. او اگر چه ظاهر را دگرگون کرد، اما نتوانست قدرت را از دست لشکریان خارج کند. بنابراین، خلیفه از اقتدار کافى برخوردار نبود، بلکه بیش تر، آلت دست سپاهیان و غلامان ترک نژاد بود و چون بحران اقتصادى و فقر و قحطى وجود داشت، خلیفه نتوانست مقررىِ سپاه را به طور منظم پرداخت کند و بر آن ها مسلط شود. از این رو نارضایتىِ لشکریان به صورت تمرد و نافرمانى خودنمایى مى کرد. از سوى دیگر، عملکرد خود خلفا موجب شده بودکه دستگاه خلافت، به تدریج از درون پوسیده شود و آشفتگىِ سیاسى، تجزیه جغرافیایى،کشمکش هاى فرقه اى، مشکلات اقتصادى و عوامل خارجى، پایه هاى قدرت را متزلزل سازند.

ویل دورانت چهار عامل ضعف حکومت عباسى در این دوره را چنین برمى شمرد: فساد دربار، اختلافات مذهبى، کشمکش هاى سیاسى و بحران اقتصادى. او مى نویسد: پیش از آن که حکومت به دست نیروهاى خارجى سرنگون شود، عوامل داخلى کار آن را به تباهى کشانیده بودند. قدرت خلفا به دلیل افراط در شرابخوارى، شهوترانى، عیاشى و بیکارى، سستى گرفته بود. برخى خلفاى ضعیف النفس بر تخت نشستند که از مشکلات حکومت به لذت هاى سستى زاى حرم پناه مى بردند ... و خصایل جنگى شان را از بین برد. مسلماً زبونى و آشفتگى، نمى توانست دست نیرومندى را که براى متحد کردن این مخلوط پراکنده ولایات و قبایل لازم بود، پدید آورد. از اختلافات نژادى و اقلیمى، شورش ها پدید آمد، به طورى که عرب، ایرانى، شامى، بربر، مسیحى، یهودى و ترک، فقط در کار تحقیر همدیگر متفق بودند. بدتر از همه، در دین اسلام، که سابقاً مایه وحدت و اتفاق نظر بود، تفرقه افتاد، فرقه ها زاد، اختلافات سیاسى و جغرافیایى را سخت کرد، قحطى و فقر عمومى، از یک طرف، و زورگویى مأموران مالیاتى، از طرف دیگر، زندگىِ اقتصادى را دچار بحران کرده بود ... ضعف پایتخت از لحاظ فعالیت سیاسى و نیروى جنگى، ولایت هاى دولت را به تفرقه داد و حکام محلى، در منطقه خویش حکومت مستقل داشتند و پایتخت خلافت، بر آن ها تسلطى ناچیز و ظاهرى داشت. آن ها در فکر دائمى کردن و بلکه موروثى نمودن منصب خود بودند.بدین سان گستردگىِ جغرافیایىِ جهان اسلام، در قرن نهم هجرى، که تحت لواى اسلام متحد شده بود و به تعبیر دولا ندلن، یکى از پدیده هاى شگفت تاریخ را به وجود آورده بود،(5) به تدریج رو به تجزیه و فرو پاشى نهاد و خلفا که مردمى بى اعتماد و سختگیر بودند، سادگىِ پیشینیان را به کلى از یاد بردند و مانند پادشاهان قدیم مشرق، با شکوه و تجمل بسیار زندگى مى کردند. در بغداد، علاوه بر درباریان، زمینداران بزرگ، که صاحب رعایا و بردگان فراوان بودند و هر یک، نیروى جنگىِ خاصى براى خود داشتند، جان گرفتند. در نواحىِ جداگانه قلمرو خلافت، امیرنشین هاى خود مختار بسیارى تأسیس گردید و خاندان هاى امیران محلى به وجود آمدند؛ از جمله، خاندان سامانیان در آسیاى میانه به حکومت رسید که بخارا، پایتخت آنان، از لحاظ شکوه و جلال با بغداد رقابت مى کرد.

خلافت بغداد، رفته رفته به یک رشته نواحى، که تحت اقتدار شاهزادگان یا امیران قرار داشت، تجزیه شد. منازعات داخلى، کشور را به ویرانى کشاند و اقتصاد مملکت را از هم گسیخت و شورش هاى قرون نهم به بعد و هجوم ترک ها رونق خلافت بغداد را متوقف ساخت.(6) خلفاى عباسى، کم و بیش به وضعیت آشفته و بحرانى مملکت پى بردند و به فکر چاره برآمدند. وقتى الراضى بالله (322 - 329) روى کار آمد و متوجه وضعیت بحرانىِ دولت و نیز خزانه خالى و تمرد سپاهیان و انتقاد شهروندان شد، تصمیم گرفت به اوضاع سر و سامانى بدهد. بر این اساس، نهاد جدیدى به نام «امیرالامرا» را تأسیس کرد تا برخى از مسئولیت هاى سیاسى نظامى و مالى را بر عهده گیرد و از بار سنگین آن بر دوش خلیفه بکاهد. تعبیر بروکلمان این است که «التمس الخلیفة ظهیراً جدیداً یستندالیه»(7) و ابن اثیر در کامل مى نویسد: «لمّا رأى الراضى وقوف الحال عنده الجأته الضرورة الى ان راسل ابابکر محمد بن رائق».سرانجام الراضى تحت فشار شرایط سیاسى، محمد بن رائق را به این منصب گماشت و مسئولیت سپاه واداره امور مالى و خراج و نفقات و امور سیاسى و دیوانى مربوط به همه مناطق را به او سپرد. جالب است که امیرالامرا به محض تحکیم پایه قدرتش، به این ها قانع نشد و خواهان مشارکت در امور اختصاصىِ مربوط به خلیفه شد و خلیفه نیز با آن موافقت کرد. از آن پس، بر سر منبرها، در کنار اسم خلیفه، به اسم امیرالامرا نیز خطبه مى خواندند و امیرالامراءهاى بعدى مثل «بجکم» و «ناصرالدوله» به این هم اکتفا نکرده و خواستار ضرب سکه به نام خود نیز شدند.


نوشته شده در چهارشنبه 88/3/20ساعت 5:14 صبح توسط یزدان ذوالقدر نظرات ( ) |

درآمدى بر هرمنوتیک 1

نویسنده: مایکل اینوود

مترجم: سیدنصیر احمدحسینى

 

چکیده

«هرمنوتیک» یعنى «هنر تأویل» . در اصل ارائه نظریه و روش درباره تأویل کتاب مقدّس و دیگر متون دشوار بود. ویلهلم دیلتاى آن را به تأویل تمامى اعمال و دستاوردهاى انسانى، از جمله تاریخ و تأویل زندگى انسانى گسترش داد. هایدگر در وجود و زمان (1927)، تأویلى از وجود انسانى ارائه کرد; وجودى که خود مى فهمد و تأویل مى کند. هرمنوتیک تحت تأثیر او به عنوان مسئله اى اساسى در فلسفه قارّه اى مطرح و موجب بحث و مناقشه هاى بسیارى گردید. در تأویل یک متن، آیا از اندیشه ها و نیات مؤلف پرده برمى داریم و خود را در جایگاه او تصور مى کنیم؟ یا آن را با یک کل گسترده ترى که به آن معنا مى بخشد، مربوط مى سازیم؟ دیدگاه دوم از دور هرمنوتیکى سربرمى آورد: نمى توان به فهم یک کل (مثلا، یک متن) رهنمون شد، مگر آنکه اجزاى آن را فهمید، و نمى توان اجزاى آن را فهمید، مگر اینکه به فهم کل آن راه یافت. هایدگر دور دیگرى را کشف کرد: از آن رو که ما به طور اجتناب ناپذیر پیش فرض ها را بر آنچه قابل تأویل است، تحمیل مى کنیم، آیا این بدان معناست که هر تأویلى پایان ناپذیر است، دست کم بى نهایت قابل بازنگرى است؟

 

1. خاستگاه هاى هرمنوتیک

واژه یونانى «هرمنویین» ( hermeneuein ) به معناى بیان کردن، توضیح دادن، ترجمه کردن یا تأویل نمودن است. «هرمینی» ( hermeneia ) به معناى تأویل و مانند آن، غالباً به معناى تأویل پیام قدسى است. افلاطون ( Plato ) شاعران را «هرمینس» ـ یعنى پیام آوران خدایان ـ مى خواند. فیلسوفان، هومر ( Homer ) را به صورت رمزى (تمثیلى) تأویل مى کردند. آگوستین ( Augustine ) با استفاده از مفاهیم نوافلاطونى 2 و ارتقا دادن نفس از سطح لفظى و اخلاقى متن به معناى معنوى آن، عهد عتیق را به عنوان حکایتى رمزى (تمثیلى) 3 تأویل کرد. تأویل رمزى در سراسر سده هاى میانه رایج بود. بانهضت اصلاح دینى، 4 به ویژه در آلمان، تأویلْ روشن تر و نظام مندتر گردید. واژه «هرمنوتیک» ـ یعنى «هنر تأویل» ـ در عنوان اثر جى. سى. دانهاور ( J.C.Dannhauer ) هرمنوتیک قدسى : روش تفسیر کتاب مقدّس 5 در سال 1654 ظاهر شد، پروتستان ها باید تفسیر درستى از کتاب مقدّس ارائه مى کردند. آنان علیه مذهب کاتولیک رومى به کتاب مقدّس متوسّل شدند و تأویل رمزى را رد کردند. آن ها به امید این که معناى متن را به دور از تحریف هاى پدید آمده از سوى کلیسا و مکتب مدرسى احیا کنند، بر الفاظ متن پاى مى فشردند. تفسیر کتاب مقدّس از تأویل متون دیگر به دور باقى نماند. اسپینوزا ( Spinoza )، در رساله در باب الهیّات و سیاست (1670 ch.VII: p9 4 )، تصریح کرد که «تفسیر کتاب مقدّس مى تواند تنها معیار عقل مشترک براى همگان باشد.» از نظر اسپینوزا، تفسیر کتاب مقدّس تبدیل به نقد کتاب مقدّس گردید و نقد متضمّن تاریخ بود. از آنجا که حکایت معجزات معیارهاى عقلانى باور را تنزّل مى دهد، باید توضیح داد که چرا مؤلّفان کتاب مقدّس و معاصران ایشان معتقد به معجزه بوده اند.

یوهان ارنستى ( Johann Ernesti ) در هرمنوتیک خود (1761:7) اعلام کرد که «معناى لفظى» 6 کتاب مقدّس باید به همان روشى معیّن شود که معناى کتاب هاى دیگر را معیّن مى کنیم. متون دیگرى که نیازمند تأویل بودند مدارک و اسناد حقوقى و آثار کلاسیک عصر باستان بودند، و این رشته ها نیز با هرمنوتیک پیوند مى خوردند.

دو پیرو مکتب کلاسیک، فردریش آست ( FriedrichAst ) و فردریش آگست وُلف ( Friedrich August wolf )، موجب پیشرفت هاى مهمى گردیدند. آست ، در کتاب مبانى دستور، هرمنوتیک و نقد (1808 م)، سطوح متفاوت فهم یک متن را مشخص کرد. سطح نخستِ [فهم]، تاریخى است که از طریق مقایسه نوشته هاى گوناگون و بر اساس علم تاریخ و دیگر دست نوشته هاى آن دوره اصالت متن را اثبات مى کند. این [سطح] فهم مطابق با «هرمنوتیک نص صریح» است. سطح دوم [فهم]، به دستور زبان مربوط مى شود و مطابق با «هرمنوتیک معن» است: معناى واژگان و جملات را در متن مى فهمیم. سطح سومِ [فهم]، معنوى است; [در این سطح] از معناى ظاهرى 7 به روح 8 ( Geist ) مؤلّف و جامعه وى صعود مى کنیم. ( «روح» به معناى «چشم انداز» ، «ذهنیت» و «جهان بینى» است که لازم نیست دلالت ضمنى روان شناختى یا کلامى داشته باشد.)

وُلف در خطابه هاى خود در باب «دانش نامه مطالعات کلاسیکى» که از سال 1785 تا 1807 ایراد کرد، هرمنوتیک را به مثابه «علم به قواعدى که از رهگذر آن معناى نشانه ها فهمیده مى شود» تعریف کرد. (1831:290)

هدف هرمنوتیک «دریافت اندیشه هاى نوشتارى یا حتى صرفاً اندیشه هاى گفتارى شخص دیگر است; درست همان گونه که آن ها را دریافته است.» (1831:293) این امر نه تنها متضمّن شناخت زبان متن، بلکه شناخت تاریخى، یعنى شناخت زندگى مؤلّف، شناخت تاریخ و جغرافیاى کشور وى نیز مى باشد. تأویل کننده باید به نحو مطلوبى هر چه را که مؤلف از آن آگاه بوده است، بداند. وُلف قواعد بسیارى براى حلّ مشکلات تأویل پیشنهاد کرد، اما اصرار داشت که تأویل کننده نیازمند «نورانیت نفس» است که «به سرعت، خود را با اندیشه هاى بیگانه هماهنگ کند.» (1831:273) شناخت قواعد کافى نیست، ما در به کارگیرىِ قواعد، نیاز به مهارتى داریم که هیچ قاعده اى نمى تواند آن را تضمین کند.

 

2. شلایر ماخر

فردریش شلایر ماخر این نظریات ناقص و پراکنده را در رشته واحدى گرد آورد که تأویل تمامى متون را، قطع نظر از نوع و آموزه هاى آن، شامل مى شد. (او به تأویل هراکلیتس ( Heraclitus ) و افلاطون و نیز کتاب مقدّس پرداخت.) ما در سطحى از تأویل، درگیر دور هرمنوتیکى 9 هستیم و نمى توانیم قرائت درست یک عبارت را در متنى بدانیم، مگر اینکه این متن را به عنوان یک کل ـ کمابیش ـ بدانیم و نمى توانیم متن را به عنوان یک کل بفهمیم، مگر اینکه فرازها و عبارت هاى جزء را بفهمیم. نمى توان معناى واژه اى را دریافت، مگر آنکه معانى واژه هاى مجاور و معناى متن را به عنوان یک کل فهمید. فهم معناى کل مستلزم فهم تک تک واژه هاست. نمى توان به طور کامل به فهم متن راه یافت، مگر اینکه زندگى و آثار مؤلّف را به عنوان یک کل دانست، بلکه این مستلزم شناخت متون و دیگر رویدادهایى است که زندگى او را مى سازند. نمى توان متنى را کاملا فهمید، جز آنکه راجع به کل فرهنگى که این متن از آن برخاسته است، شناخت داشت، اما این شناخت کل فرهنگ، مستلزم شناخت متون و امور دیگرى است که فرهنگ را شکل مى دهند. نه تنها در هر سطحى از تأویل دور وجود دارد، بلکه میان سطوح [مختلف] نیز دور وجود دارد. زمانى مى توان راجع به قرائت درست عبارت خاصى تصمیم گرفت که از پیش، چیزى درباره معناى آن و نیز زندگى و فرهنگ مؤلّف دانست. اما تا زمانى که به این گونه متون دست رسى نداریم، چگونه مى توانیم به این شناخت برسیم؟

دور هرمنوتیکى کمتر از آنچه اغلب تصور مى شود اسرار آمیز است. یک متن لازم نیست به طور یک دست پیچیده باشد. یک دست نوشته کاملا تحریف شده (یا کتاب داراى غلط چاپى) چه بسا قابل فهم نباشد. اما اگر دست نوشته ها بیش از متن قابل اعتماد باشند، تأویلگرِ شناخت، این بخش را بر بخش هایى که در آنجا دست نوشته ها تحریف شده اند مسلّط مى کند. کلمات و جملات به طور یکسان گنگ نیستند; قابل فهم نسبى، سر نخى از گنگ نسبى به دست مى دهد. از سوى دیگر، فهم مقوله اى ذومراتب است. نمى توان کاملا به فهم یک متن راه یافت، جز آنکه به طور کامل هر واژه و جمله اى را فهمید، و نمى توان به طور کامل هیچ واژه و جمله اى را فهمید، مگر اینکه کل آن را دریافت. اگر فهم کامل و عدم فهم کامل تنها شقوق بودند، امکان نداشت متنى مشکل و پیچیده را فهمید. اما فهم این گونه نیست، بلکه مى توان کمابیش متنى را بدون فهم کامل آن فهمید و فهم تقریبى، ما را قادر مى سازد که از معناى اجزاى معینى سر در آوریم.

شلایر ماخر در سال 1813 نوشت: «اندیشه و بیان آن در اصل و در ذات کاملا یکسان هستند.» (1959: 21) این مطلب حاکى از آن است که آنچه را ما مى فهمیم، معناى ظاهرى متن است; یعنى چیزى که این کلمات آن را مى رسانند. وى در سال 1819 نوشت: «هنر مى تواند قواعدش را تنها از طریق فرمول اثباتى گسترش دهد; یعنى از طریق بازسازى تاریخى و پیش گویانه،10 عینى و ذهنى یک بیان11 خاص.» (1959:87) این سخن شلایر ماخر بیان مى دارد که چه بسا در اندیشه مؤلّف [چیزى] بیش از معناى کلماتِ سخنِ او باشد، و تأویلگر باید این اندیشه را کشف نماید. اندیشه به چند دلیل از معناى کلمات متفاوت است: مؤلّفان چه بسا سخن خود را [به دلیل] لغزش قلم یا زبان، [یا به خاطر] فقدان سلاست در زبان یا اشتباه سهوى به خوبى بیان نکنند. (وقتى کسى عبارت «mitigating against» را مى گوید یا « it is worthnothing that...» را مى نویسد، تصور مى کنیم که مقصود از آن ها «militating against» و « it is worth notingthat...» است.) براى فهمیدن کامل سخنى، اغلب از معناى کلمات فراتر مى رویم و از نیات مؤلّف آن پرسش مى کنیم: آیا مؤلّف، آن سخن را به طور جدّى قصد کرده است یا به عنوان شوخى؟ آیا مقصود او از این کلمه این معناست، یا آن معنا؟ آیا مؤلّف تلویحاً از این و آن استفاده مى کند؟ در مقابل، این امکان نیز وجود دارد که در کلمات مولّف چیز بیشترى بیابیم تا به طور قابل قبولى بتوانیم به اندیشه هاى آگاهانه وى و به اندیشه هاى ناآگاهانه یا «روح» مؤلّف یا فرهنگ وى استناد کنیم یا به مخاطبان متوسّل شویم. این پرسش را که «معناى متن چیست؟» مى توان به دو صورت توسعه و بسط داد:

1. «مقصود مؤلّف از این متن چیست؟»

2. «متن براى مخاطبان (خوانندگان) آن به چه معناست؟»

این دو پرسش، که حاصل بسط پرسش پیشین اند، به نوبه خود مى توانند به طرق گوناگونى تأویل شوند. چه چیزى مؤلّف و مقصود (پیام) او را تشکیل مى دهد؟ ممکن است مقصود مؤلّف را به اندیشه ها و نیات آگاهانه وى محدود کنیم، یا چه بسا اندیشه ها و نیات نیمه آگاه یا حتى روح عصر وى را، که به طور ضمنى در تألیف وى سهیم است، منظور کنیم. مخاطبان چه کسانى هستند؟ خوانندگان و مخاطبان ممکن است معاصر مؤلّف باشند، یا کسانى پس از او مانند خود ما باشند. اگر مؤلّف و خوانندگان متعلّق به دوره ها و فرهنگ هاى متفاوتى باشند، پاسخ به این دو پرسش بعید است یکى باشد. مقصود شکسپیر در هملت آن چیزى نیست که خوانندگان دوره جدید از آن مى فهمند، مگر اینکه خوانندگان متشکّل از نظریه پردازان متخصص هرمنوتیک باشند. اگر خوانندگان، معاصر مؤلّف باشند، پاسخ ها به احتمال زیاد باهم مطابقت دارند. بنابراین، مؤلّف و خوانندگان از روح کلیسایى برخوردارند، حتى اگر آنان از قدرت خلّاقه یکسانى برخوردار نباشند.

هنگامى که شلایر ماخر با این باور که اندیشه و بیان آن یکى هستند، قصد بازسازى معناى لفظى متن را داشت، به این پرسش که «متن براى خوانندگان فرهیخته معاصر آن چه معنایى دارد» پاسخ مى گفت. هنگامى که بر پایه این باور که لازم نیست اندیشه مؤلّف عین بیان آن باشد و مى کوشید اندیشه مؤلّف را بازسازى کند، به این پرسش که «مراد مؤلّف از متن چیست؟» پاسخ مى گفت. چگونه مى توانیم مراد شکسپیر را (یعنى آنچه را او در ذهن داشته است) بدانیم؟ آیا مى توانیم مراد شکسپیر را به همان صورتى بفهمیم که مقصود یک شخص معاصر را که با وى در حال گفتوگو هستیم، مى فهمیم؟ ذهن ما کاملا با ذهن شکسپیر تفاوت ندارد; میان ما «قرابت معنوى» وجود دارد. اگر دانش کافى در مورد زندگى و آثار او به دست آوریم، مى توانیم خیال پردازانه پا جاى پاى او بگذاریم و به بازآفرینى اندیشه او بپردازیم. پا جاى پاى دیگرى گذاشتن ممکن است. رمان نویسان اغلب چنین مى کنند. این که براى انجام این کار لازم است از اندیشه کسى آگاهى داشته باشیم، محل تردید است. مى دانیم که سگ استخوان مى خواهد، بدون اینکه خیال پردازانه این خواست او را در خود باز آفرینیم.

 

3. دیلتاى

ویلهلم دیلتاى ( Wilhelm Dilthey ) آشنایى با هرمنوتیک را وامدار آموزش خود در باب الهیّات است، اما او از هرمنوتیک براى پاسخ به این پرسش که «علوم اجتماعى یا علوم انسانى چه تفاوتى با علوم طبیعى دارند» استفاده کرد. در حالى که علوم طبیعى به تبیین ( erklaren ) [پدیده هاى طبیعى ]مى پردازد، علوم اجتماعى به فهم ( Verstehen ) [متون و عناصر فرهنگى] راه مى برد. عالمان اجتماعى نه تنها متون و سخنان را مى فهمند، بلکه هرگونه «عینیت» 12 یا «بیان» 13 معنادارى از زندگى انسانى، مانند نشانه ها، کنش ها، زندگى خود و دیگران، نقاشى ها، نهادها، جامعه ها و رویدادهاى گذشته را مى فهمند.

دو نوع فهم وجود دارد: نوع نخست، فهم بیان هاى ساده از قبیل یک گفتار، یک کنش یا نشانه ترس است. در اینجا، هیچ گونه شکاف و فاصله اى میان بیان و تجربه 14 اى که بیان مى شود، وجود ندارد; [یعنى ]آن را مستقیماً بدون هیچ گونه استتناجى مى فهمیم. چنین فهمى واسطه مشترک میان «من» و «تو» ، یعنى «روح عینى» 15 را که در درون آن بیان و فهم صورت مى گیرد، پیش فرض قرار مى دهد: زبان و فرهنگ مشترک.

نوع دوم «صورت هاى برتر فهم» اند که به کل هاى پیچیده اى همچون زندگى یا اثر هنرى مى پردازند. یک جزء داراى معنایى 16 است که از رهگذر فهم ابتدایى درک مى شود. یک کل داراى مفهومى 17 است که از ترکیب منظم اجزاى آن به دست مى آید و از رهگذر فهم برتر 18 درک مى شود. ناکامى فهم ابتدایى اغلب باعث فهم برتر مى گردد. اگر من به طور مستقیم نتوانم کنش شخصى را بفهمم، [در آن صورت] فرهنگ یا زندگى وى را به عنوان یک کل بررسى مى کنم. اگر قادر به فهم جمله اى نباشم، چه بسا به تأویل کل کتاب بپردازم.

اغلب وقتى فهم ابتدایى با شکست مواجه مى شود، به این دلیل است که شخص ـ مؤلّفِ یک متن، یک نشانه یا یک عمل ـ غیرعادى است و با معیارهاى متعارف روح عینى قابل فهم نیست. براى فهم آنچه مؤلف مى گوید یا انجام مى دهد، لازم است او را در حالت فردیت 19 وى بفهمیم. بنابراین، فهم برتر معمولا متضمّن فهم فردهاى مستقل است، نه صرفاً فهم عام متناسب با زندگى روزمرّه. من همچنین خودم را مى فهمم; با فهم ابتدایى و بدون توسّل به بیانات خودم بىواسطه مى فهمم که گرسنه، حسود و مانند آن هستم. از طریق فهم برتر، خودم و زندگى ام را به عنوان یک کل درمى یابم. ناکامى فهم بىواسطه چه بسا دوباره فهم برتر را برانگیزد: از خود مى پرسم چگونه مى توانم حسود باشم یا چگونه توانسته ام این کار را انجام دهم؟ در فهم برتر از خود، از فردیت خودم، یعنى از آنچه مرا از دیگران متمایز مى سازد، آگاه مى شوم.

دیلتاى در دهه 1890 روان شناسى را بنیاد علوم اجتماعى دانست. بعدها هرمنوتیک جاى روان شناسى را گرفت. آنچه در علوم اجتماعى جلب توجه مى کند «نفس» ، 20 یعنى فرایندهاى روان شناختى فرد نیست، بلکه «روح» ، یعنى جهان فرهنگى مشترک است. معناى یک نمایش از نفس مؤلّف آن مستقل است. حتى اگر اثرى بیانگر شادى یا غم باشد، این احوال نفسانى بیانگر شادى یا غم مؤلف نیستند، بلکه بیانگر شادى یا غم «انسان آرمانى» 21 هستند که مؤلّف تجربه خود را از زبان او بیان مى کند. زندگى روان شناسانه، حتى زندگىِ روان شناسانه خود شخص، از رهگذر تأویل بیان هاى آن شناخته مى شود: «انسان هرگز خودش را با درون نگرى22نمى شناسد، بلکه فقط در تاریخ مى شناسد.» (1981: 347) تأویل تاریخ ماهیت انسان را در قالب 23 گرفتار نمى کند، بلکه امکان هاى متنوّعى از انسانیت را براى وى آشکار مى کند و او را از محدودیت هاى کنونى رها مى سازد.

 

4. هایدگر

به اعتقاد دیلتاى ، مطالعات تاریخى بر آگاهى ما از حیات انسانى به عنوان یک کل «تاریخى» و منسجم، که در یک زمینه تاریخى احاطه شده است، مبتنى مى باشد. مارتین هایدگر ( Martin Heidegger ) همچنین مسائل پیرامون معناى متون تاریخى را با مسائلى در باب معناى زندگى پیوند داد. متونى همچون نامه هاى پولُس قدیس ( St. Paul ) را نمى توان صرفاً با استفاده از فرهنگ لغات و کتاب هاى دستور زبان دریافت; ما لازم است زندگى و موقعیت مؤلّف و خوانندگان (مخاطبان) او را بفهمیم. در مورد هر متنى، به ویژه متون فیلسوف دشوارى همچون ارسطو ( Aristotle )، لازم است به مطالعه و بررسى «موقعیت هرمنوتیکى» خود بپردازیم. این موقعیت، که گذشته آن را شکل داده، پیش فرض هایى بر ما تحمیل مى کند که [در پرتو آن] به فهم متون مى پردازیم. آیا این اصطلاحاتى که با آن به تأویل فلسفه ارسطو مى پردازیم مناسبند؟ اگر نه، چگونه مى توانیم این از هم پاشیدگى 24 آشکار را در دستگاه مفهومى خود توضیح دهیم؟ این ها پرسش هایى هستند مربوط به زمان حاضر، و تنها مربوط به فلسفه معاصر نمى شوند، بلکه به زندگى معاصر و تمایل ما به بدفهمى و تعبیر نادرست از گذشته نیز مربوط مى شوند. از این رو، هایدگر در خطابه هاى خود در سال 1923 به سوى «هرمنوتیک واقع بودن» ، 25 یعنى تأویل وجود انسانى (دازاین) و زندگى روزمرّه به پیش مى رود.

کتاب وجود و زمان (1927) هایدگر از جهات گوناگونى یک اثر هرمنوتیکى است. این اثر به بررسى فهم و تأویل خود «دازاین» 26 مى پردازد. «دازاین» نه به طور اتفاقى و گاه به گاه، بلکه به طور اساسى و مستمر مى فهمد و تأویل مى نماید. «دازاین» مى فهمد; او راهش را گرداگرد جهان، همچون زمینه اى براى فعالیت هاى خود مى شناسد. او موجودات را در جهان تأویل مى کند، میز را همچون میز مى بیند و صندلى را همچون صندلى. چنین فهم و تأویلى مقدّم بر علوم است. پیش از اینکه سندى را تأویل نمایم، آن را همچون یک سند مى بینم; پیش از آنکه دانش زمین شناسى بیاموزم، سنگ را همچون سنگ مى بینم. تأویل متضمّن پیش فرض هاست: براى اینکه چیزى را به عنوان کتابى تأویل نمایم، باید با جهانى که کتاب ها در آن جاى دارند، یعنى جهانى از اتاق ها، وسایل، قفسه ها و خوانندگان، آشنا شوم. «دازاین» همچنین به تأویلِ خود مى پردازد; مثلا، او خودش را پینه دوز یا ملوان مى داند و زندگى خود را در مسیر خاصى مى بیند. «دازاین» به طور ضمنى در زندگى روزمرّه ـ و با وضوح بیشتر در فلسفه ـ همچون حیوان ناطق، 27 ذات اندیشه گر یا یک ماشین، از خود تأویل نادرست به دست مى دهد.

هایدگر به توصیف ویژگى هاى اساسى «دازاین» ، از جمله تأویل و خود تأویلى 28 مى پردازد. از آن رو که خود فلاسفه «دازاین» هستند، آنان روى هم رفته، به عنوان «دازاین» ، تمایلات یکسانى را به نمایش مى گذارند. بنابراین، آنان در مطالعه «دازاین» ، به فهم و تأویل آن مى پردازند و [تا رسیدن ]به یک سطح مفهومى برتر، به خود تأویلى، که ویژگى اجتناب ناپذیر هر «دازاین» است، ادامه مى دهند. تأویل هایدگر مانند هر تأویلى متضمّن پیش فرض هایى است: فهم مقدّماتى «دازاین» مانند هر دازاینى داراى شیوه خاصى در نگرش به «دازاین» (نسبت به «وجود» آن، نه خصیصه هاى زیست شناختى آن) است و داراى مفاهیمى همچون «وجود خاص انسانى» 29 است که به آن اطلاق مى شوند.

تأویل «دازاین» و «وجود» به طور کلى، متضمّن تأویل متون است. از آن جا که دازاین خود را تأویل نادرست مى کند، باید لایه هاى سوء تأویل 30 را کنار بزنیم تا آن را آن گونه که هست، ببینیم. این تأویل هاى نادرست در خلوص اولیه خود در فیلسوفانى همچون ارسطو ، دکارت و کانت رخ داده اند. ما آن ها را مورد مطالعه و بررسى قرار مى دهیم تا ببینیم کجا به راه درست رفته اند و کجا راه انحراف پیموده اند و بدین سان، از تأثیر آنان بر موقعیت هرمنوتیکى خود پرده برداشته، این تأثیر را مورد ارزیابى قرار مى دهیم و هر جا مناسب است، خود را از چنگ تأثیر آنان رها مى سازیم. هایدگر عمدتاً در آثار اخیرش به تأویل چنین متونى پرداخت، اما «وجود» و «زمان» از پیش بر شیوه او سایه مى افکنند. کلمات مستقل از استعمال و کاربرد خود معانى ثابت و واحدى ندارند. معانى کلمات از مناسبات متقابل معنادارى به دست مى آیند که جهان ما را مى سازند. «چکش» صرفاً ابزارى براى کوبیدن نیست: معناى این کلمه از بافت نیمکت، میخ ها، چوب، کارگاه و خریداران به دست مى آید که جهان پیشهور را مى سازد. معناى یک کلمه بستگى به جهان استفاده کننده آن دارد. مقصود ارسطو از «حمل و نقل» ، «آزادى» یا «تعلیم و تربیت» همان معنایى نیست که ما از آن ها مى فهمیم; زیرا او در جهان دیگرى مى زیست. براى فهم یک متن، باید فراتر از فرهنگ لغات و دستور زبان رویم تا جهان مؤلّف آن و «امکان ه» یى را، که این جهان پیش روى ما مى نهند، بازسازى نماییم.

بعدها هایدگر دیگر از واژه «هرمنوتیک» استفاده نکرد، اما او در جستوجوى خود از «معناى وجود» 31 به تأویل متون شعرى و فلسفى ادامه داد. او در مورد این پرسش که آیا مى توانیم متنى را تأویل قطعى نماییم، مبهم سخن مى گوید: تأویل هاى ما از گذشته، محدود به موقعیت هرمنوتیکى ماست و براى بازنگرى بعدى گشوده اند. کتاب وجود و زمان به طور ضمنى به این مطلب اشاره دارد که معناى یک رویداد یا یک زندگى، اگر نه معناى متنى، آن چیزى است که ما (من) از آن درمى یابیم و بستگى به معنایى دارد که با تصمیم هاى خود در مورد آینده، به آن مى بخشیم. از سوى دیگر، وى مدعى است ـ با همه تندى او نسبت به متن لفظى ـ که مقصود مثلا، ارسطو را به زحمت با اشاره به این که تأویل خود او چه بسا بعداً با توجیه یکسانى، مانند یک سوء تأویل دیگرى تلقّى شود، آشکار مى کند. اینک در همه رویدادها، دور هرمنوتیکى تأویلگران و پیش فرض هاى آنان و نیز متن، مؤلّف و فرهنگ ایشان را دربرمى گیرد. فهم پیشینى 32 کل، که شلایر ماخر و دیلتاى براى تأویل جزء لازم مى دیدند، تنها مى تواند از پیش فرض هاى خود تأویلگر به دست آید. اما این پیش فرض ها چه بسا در جریان تأویل بازنگرى شوند.

5. پس از هایدگر بولتمان ، ریکور و دریدا از هرمنوتیک هایدگر بهره گرفته اند، اما نزدیک ترین پیرو او گادامر ( Gadamer ) است. گادامر نیز پافشارى مى کند که بافتى را که مؤلف در آن نوشته است، بازسازى کنیم و به [دیدگاه ]مخاطبان موردنظر و پرسش هایى که مؤلّف بدان ها پاسخ مى گوید، وقع بنهیم. تأویل «پیش فهم» 33 معیّن تاریخى، یعنى یک «افق» 34 را پیش فرض مى گیرد و مستلزم آمیزش افق هاست; افق هاى گذشته و حال. نمى توانیم مطمئن باشیم که تأویل ما درست یا بهتر از تأویل هاى پیشین است. تأویل ما و رأى در مورد تأویل هاى پیشین براى بازنگرى بعدى گشوده است. در تأویل متون گذشته، پیش فهم هاى خودمان را به اندازه خود متن مى کاویم.

هرمنوتیک با گادامر و دیگران به ریشه هاى دوران باستان و میانه خود بازگشته است. ما دیگر در جستوجوى مقصود مؤلّف از متن نیستیم، بلکه در پى آن معنایى هستیم که از متن به دست مى آوریم. توجیه قرون وسطایى این سخن این است که خداوند ـ یعنى خالق و مؤلّف نهایى متن ـ هر معنایى را هرچند تمثیلى یا کهنه (ناسازگار با زمان) برگزیند، مى تواند در متن ثبت کند. اندیشمندان دوره جدید با توسّل به عدم وجود، 35 عدم تعیّن، 36 دسترس ناپذیرى یا بى ارتباط بودن نیت مؤلّف، یا با توسّل به پیش فرض هاى متغیر تاریخى در مورد تأویل، به توجیه متن مى پردازند. گسترش هرمنوتیک دیلتاى به سوى زندگى و رویدادهاى تاریخى مؤیّد این روند است. «معن» ى انقلاب فرانسه نمى تواند آن چیزى باشد که مقصود مؤلّف آن است، یا حتى نمى تواند معنایى باشد که خوانندگان معاصر آن، از آن در نظر مى گیرند. «معن» ى انقلاب فرانسه چیزى است که خوانندگان متوالى دوره هاى بعد مى فهمند یا حتى آن چیزى است که آنان با برنامه ها و تصمیم هاى خود، آن را مى سازند. اما برخى استدلال مى کنند که تأویل متن کاملا به خواست تأویلگر بستگى دارد. این مطلب انتقال پذیرى شکاکیت هرمنوتیکى را از طریق امکان دادن به مخالفان براى تأویل بیان آن، آن گونه که مى خواهند، برهم مى زند.


نوشته شده در چهارشنبه 88/3/20ساعت 5:12 صبح توسط یزدان ذوالقدر نظرات ( ) |

کامپیوترهای جدید دارای یک و یا چندین کانکتور Universal Serial Bus)USB) می باشند. کانکتورهای فوق امکان اتصال تجهیزات جانبی متفاوتی نظیر : چاپگر، اسکنر ، دوربین های وب و ... را فراهم می نمایند.سیستم های عامل پورت های USB را حمایت می نمانید و درایور آنان به سرعت و به سادگی نصب می گردد .

USB چیست ؟

 

همواره اتصال یک دستگاه به کامپیوتر و پیکربندی مناسب آن برای استفاده ، یکی از چالش های اصلی در رابطه با به خدمت گرفتن تجهیزات جانبی در کامپیوتر بوده است :

چاپگرها به پورت موازی متصل شده و اغلب کامپیوترها دارای یک پورت هستند . فرض نمائید که دارای یک Zip drive باشیم . درایوهای فوق نیازمند یک اتصال با سرعت بالا با کامپیوتر می باشند. در صورت استفاده از پورت موازی، از لحاظ سرعت خواسته یک Zip Drive تامین نخواهد گردید

مودم ها از پورت های سریال استفاده می نمایند. اغلب کامپیوترها دارای دو پورت سریال بوده و در اکثر موارد سرعت مناسبی را دارا نمی باشند.

دستگاههائی که به سرعت بالائی نیاز دارند بهمراه کارت های خود عرضه می گردند.این نوع کارت ها می بایست در یکی از اسلات های برد اصلی نصب گردند.متاسفانه تعداد اسلات های موجود محدود بوده و در برخی حالات نصب نرم افزار مربوط به کارت دردسرآفرین نیز می باشد .

هدف USB خاتمه بخشیدن به تمام موارد و مشکلات موجود در زمینه بخدمت گرفتن تجهیزات جانبی در کامپیوتر است .USB یک روش آسان و استاندارد را برای اتصال 127 دستگاه به کامپیوتر، فراهم می کند. هر دستگاه می تواند شش مگابیت در ثانیه پهنای باند داشته باشد. پهنای باند فوق برای اکثر دستگاههائی که می خواهیم به کامپیوتر متصل نمائیم ، مناسب خواهد بود.

اکثر تجهیزات جانبی که جدیدا" تولید می گردند، دارای یک پورت USB می باشند. چاپگر، اسکنر، موس، دوربین های دیجیتال، دوربین های وب ،مودم، بلندگو، تلفن، رسانه های ذخیره سازی، اتصالات شبکه و ... نمونه هائی از این نوع دستگاهها می باشند.

اتصال یک دستگاه USB به کامپیوتر ساده است . کانکنورهای USB را می توان در پشت سیستم مشاهده و در ادامه کانکنور USB را به آنها متصل کرد. شکل زیر کانکنورهای USB را در پشت سیستم نشان می دهد.

در صورتیکه دستگاهی برای اولین مرتبه ( بار اول ) نصب گردد، سیستم عامل مربوطه آن را تشخیص و با نصب درایور ، عملا" زمینه استفاده از دستگاه فراهم خواهد شد. دستگاههای USB را می توان بدفعات به سیستم متصل و یا آنها را از سیستم جدا کرد.اغلب دستگاههای USB بهمراه کابل اختصاصی خود ارائه می گردند . کابل های فوق دارای اتصالی از نوع A می باشند.شکل زیر یک کانکنور USB را که از نوع A است نشان می دهد.

در صورتیکه دستگاه USB دارای کانکتور A نباشد بهمراه آن سوکتی ارائه شده که می تواند یک کانکنور از نوع B را قبول نماید.

از کانکتور نوع A برای اتصال به کامپیوتر و از کانکتور نوع B برای اتصال دستگاههای خاص استفاده می گردد.

اغلب کامپیوترهای جدید بهمراه یک و یا بیش از یک سوکت USB ارائه می گردند. با توجه به وجود دستگاههای متعدد که دارای پورت USB می باشند، می توان بسادگی دستگاه مورد نظر را ازطریق پورت USB به یکی از سوکت های USB کامپیوتر متصل نمود.مثلا" می توان به کامپیوتر یک چاپگر USB ، یک اسکنر USB ، یک دوربین وب USB و یک کارت شبکه USB را متصل نمود. در صورتیکه کامپیونر دارای صرفا" یک کانکتور USB باشد و بخواهیم تجهیزات USB گفته شده را به آن متصل نمائیم چه کار باید کرد؟ برای حل مشکل فوق می بایست یک USB hub را تهیه کرد. USB استاندارد قادر به حمایت از 127 دستگاه است . هاب USB بخشی از استاندارد فوق محسوب می گردد.

شکل زیر یک هاب USB را بهمراه چهار کانکنور از نوع A نشان می دهد.

یک هاب ممکن است چهار و یا بیش از چهار پورت داشته باشد. هاب به کامپیوتر متصل شده و هر یک از دستگاهها به یکی از پورت های هاب متصل خواهند شد. هاب ها می توانند با برق و یا بدون برق باشند. استاندارد USB این امکان را فراهم می سازد که دستگاهها برق مورد نیاز خود را از طریق اتصال USB مربوطه تامین نمایند. یک دستگاه با مصرف برق بالا نظیر اسکنر دارای منبع تغذیه اختصاصی خود است ولی دستگاههای با مصرف برق پایین نظیر موس و دوربین های دیجیتال ، برق مورد نیاز خود را می توانند از گذرگاه مربوطه تامین نمایند. در صورتیکه از دستگاههائی نظیر چاپگر و یا اسکنر استفاده می گردد که خود دارای منبع تغذیه اختصاصی می باشند، نیازی به هاب با برق نخواهد بود در صورتیکه از دستگاههای فاقد منبع تغذیه نظیر موس و دوربین استفاده می گردد ، به هاب برق دار نیاز خواهد بود. هاب دارای ترانسفورماتور اختصاصی خود بوده و برق مورد نیاز گذرگاه را تامین خواهد کرد.

ویژگی های USB

USB دارای ویژگی های زیر است :

حداکثر 127 دستگاه را می توان متصل نمود. ( مستقیما" و یا توسط هاب های USB)

کابل های USBبتنهائی قادر به حمایت از طول 5 متر می باشند. در صورت استفاده از هاب حداکثر طول 30 متر خواهد بود.

نرخ انتقال اطلاعات گذرگاه دوازده مگابیت در ثانیه است .

هر دستگاه قادر به درخواست شش مگابیت در ثانیه است . عملا" بیش از یک دستگاه در هر لحظه نمی تواند درخواست شش مگابیت در ثانیه را داشته باشد چراکه از پهنای باند گذرگاه تجاوز خواهد کرد.

یک کابل USB دارای دو سیم برای برق ( 5+ ولت و Ground) و یک سیم بهم تابیده برای حمل داده است .

بر روی سیم برق، کامپیوتر قادر به تامین برق با حداکثر پانصد میلی آمپر و پنج ولت است .

دستگاههای با مصرف برق پایین نظیر موس می توانند برق مورد نیاز خود را مستقیما" از طریق گذرگاه تامین نمایند.

دستگاههای USB را می توان هر زمان متصل و مجددا" از سیستم جدا کرد.

اکثر دستگاههای USB می توانند توسط کامپیوتر و در زمان حالت Power-saving ، به خواب ( غیره استفاده گردند) روند.

دستگاههائی که به پورت USB متصل می گردند از یک کابل USB که حامل برق و داده است استفاده می نمایند. دو سیم حامل برق ( قرمز - پنج ولت و قهوه ای ( زمین ) یک زوج کابل بهم تابیده برای حمل داده ( زرد و آبی )

زمانیکه کامپیوتر روشن می گردد ، عملیات پرس و جو در رابطه با دستگاههای متصل به گذرگاه انجام شده و به هر یک از آنها یک آدرس خاص ، نسبت خواهد شد . فرآیند فوق "سرشماری" نامیده می شود. دستگاهها نیز زمانیکه به گذرگاه متصل می گردند شمارش می گردند. کامپیوتر از نحوه انتقال اطلاعات توسط دستگاهها با استناد بر یکی از روشهای زیر ، آگاهی می یابد.

وقفه : دستگاهی نظیر موس یا صفحه کلید که داده های کمی را ارسال می دارند از روش " وقفه " استفاده می نمایند.

Bulk ( توده ای ) . یک دستگاه نظیر چاپگر که حجم بالائی از اطلاعات را در یک بسته دریافت می دارد، از روش فوق استفاده می نماید. یک بلاک از داده ها برای چاپگر ارسال و صحت آنها نیز بررسی می گردد.

Isochronous ( همزمان ) . دستگاههای نظیر بلندگو از روش فوق استفاده می نمایند. جریان پیوسته ای از داده ها بین دستگاه و کامپیوتر برقرار می گردد.

USB پهنای باند موجود را به مجموعه ای از فریم ها تقسیم و کامپیوتر فریم ها را کنترل خواهد کرد. فریم ها شامل 1500 بایت بوده و هر میلی ثانیه یک فریم جدید، بوجود می آید.

اخیرا" استاندارد USB نسخه دو، مطرح شده است . بر اساس استاندارد فوق ، سرعت ده تا بیست برابر افزایش خواهد یافت . با رسیدن به سرعت های فوق می توان تقریبا" هر نوع دستگاهی را از طریق USB به کامپیوتر متصل کرد. هارد دیسک های خارجی و دوربین های فیلم برداری نمونه هائی در این زمینه می باشند.


نوشته شده در چهارشنبه 88/3/20ساعت 5:11 صبح توسط یزدان ذوالقدر نظرات ( ) |

پاسخ این سوال این است: «احتمال دارد.»

 

کمبود بعضی از ویتامین ها و مواد معدنی در بدن انسان می تواند باعث نشانه های افسردگی در فرد شود. بنابراین چنانچه افسردگی به این علت باشد، خوردن مکمل های غذایی حتماً به شخص کمک می کند و بر عکس، اگر افسردگی شخص دلایل دیگری داشته باشد، خوردن ویتامین ها و مکمل های غذایی کمکی نخواهد کرد. البته مطمئناً به امتحانش می ارزد و خوب است که شخص قبل از مصرف داروهای ضدافسردگی، ابتدا برای مدتی از مکمل های غذایی به مقدار کافی استفاده کند.

 

در زیر با برخی از ویتامین ها و ارتباط آنها با افسردگی آشنا می شویم.

 

 

ویتامین ب- کمپلکس

 

 

 

 

ویتامین های ب-کمپلکس برای سلامت هیجانی و ذهنی، نقش اساسی دارند. این ویتامین ها در بدن ما ذخیره نمی شوند. بنابراین باید روزانه در رژیم غذایی ما گنجانده شوند. ویتامین های ب توسط الکل، شکر، نیکوتین و کافئین از بین می رود. در نتیجه، تعجبی ندارد که بسیاری از مردم دچار کمبود این نوع ویتامین هستند.

 

یافته های جدید درباره ارتباط ویتامین های ب- کمپلکس و افسردگی به قرار زیر است:

 

 

• ویتامین ب-1 (تیامین ):

مغز انسان از این ویتامین برای کمک به تبدیل قندخون به سوخت و عامل محرّک استفاده می کند و بدون آن، مغز به سرعت بدون انرژی می ماند.

 

این امر می تواند به خستگی، افسردگی، تندخوئی، زودرنجی، اضطراب و حتی فکر خودکشی بیانجامد. کمبود ویتامین ب-1، همچنین می تواند باعث مشکلات حافظه، کم اشتهایی، بیخوابی و اختلالات گوارشی گردد. مصرف کربوهیدراتهای تصفیه شده، مثل شکر، نیاز ویتامین ب-1 بدن را تامین می کند.

 

 

• ویتامین ب-3 (نیاسین ):

سرانجام کشف شد که بیماری پلاگر ( pellagra ) که روان پریشی و زوال عقل از جمله نشانه های آن است، به دلیل کمبود نیاسین بروز می کند. هم اکنون بسیاری از محصولات غذایی حاوی نیاسین هستند و بیماری پلاگر تقریباً ریشه کن شده است. کمبود ویتامین ب-3 می تواند باعث بیقراری، اضطراب و نیز کند ذهنی و کم تحرکی گردد.

 

 

• ویتامین ب-5 (اسیدپانتوتنیک ):

نشانه های کمبود این ویتامین عبارتند از خستگی، اضطراب مزمن وافسردگی. ویتامین ب-5 برای ایجاد هورمونها و استفاده از اسیدهای آمینه و استیل کولین ( acetylcholine ) شیمیایی مغز که به کمک هم از انواع خاصی از افسردگی جلوگیری می کنند مورد نیاز است.

 

 

• ویتامین ب-6 (پیریدوکسین ):

این ویتامین به پردازش اسیدهای آمینه که عناصر سازنده تمام پروتئین ها و برخی از هورمونها هستند، کمک می کند. این ویتامین همچنین در تولید سروتونین، ملاتونین و دوپامین مورد نیاز است. کمبود ویتامین ب-6 که البته بسیار نادر است، باعث آسیب رساندن به سیستم ایمنی بدن، ضایعات پوستی و آشفتگی ذهنی می گردد. کمبود این ویتامین گاهی در افراد الکلی، بیمارانی که دارای نارسائی کبدی هستند، و خانمهایی که از قرص های ضدبارداری استفاده می کنند، بروز می کند. بسیاری از متخصصان تغذیه عقیده دارند که اغلب رژیم های غذایی، به مقدار بهینه و کافی این ویتامین را تامین نمی کنند.

 

 

• ویتامین ب-12 :

به دلیل اهمیت ویتامین ب-12 در تشکیل گلبولهای قرمز خون، کمبود آن به مشکلاتی در اکسیژن رسانی که به کم خونی خطرناک موسوم است، منجر می شود. این اختلال می تواند باعث تغییر حالت مداوم، پارانویا (بدگمانی ) ، تحریک پذیری، گیجی، زوال عقل ، توهّم زدگی یا شیدایی و سرانجام به دنبال آن کم اشتهایی، سرگیجه، ضعف، نفس تنگی، تپش قلب، اسهال و احساس سوزش در اندامهای انتهایی مثل دست و پا گردد. کمبود این ویتامین پس از یک دوره طولانی پیش می آید زیرا در کبد انسان برای سه تا پنج سال ذخیره وجود دارد. هنگامی که کمبود ویتامین ب-12 در فردی بروز می کند، معمولاً به خاطر کمبود آنزیمی است که باعث جذب آن در روده می شود. به دلیل آن که با بالارفتن سن از مقدار این آنزیم کاسته می شود، افرد مسن بیشتر در معرض کمبود ویتامین ب-12 هستند.

 

 

• اسیدفولیک :

این ویتامین ب برای ترکیب DNA مورد نیاز است. رژیم غذایی نامناسب و عوامل دیگری مانند بیماری، الکلیسم و نیز مصرف داروهای مختلفی چون آسپرین، قرص های ضدبارداری، باربیتورات ها و داروهای ضد تشنج، در کمبود اسیدفولیک دخالت دارند. مصرف این ویتامین مخصوصاً به خانم های باردار توصیه می گردد.

 

 

ویتامین ث

 

 

 

 

کمبود ویتامین ث مستقیماً باعث افسردگی می گردد که باید با استفاده از مکملهای غذایی به برطرف کردن آن پرداخت. استفاده از مکملهای غذایی خصوصاً پس از اعمال جراحی و بیماری های التهابی اهمیت دارد. اضطراب، بارداری و شیردهی نیز نیاز بدن به ویتامین ث را افزایش می دهند. لازم به تذکر است که مصرف آسپرین، تتراسیکلین و قرص های ضدبارداری، ذخیره بدن را به انتها می رساند.

 

 

مواد معدنی

 

 

 

 

کمبود برخی از مواد معدنی نیز می تواند باعث افسردگی گردد.

 

 

• منیزیم :

کمبود منیزیم باعث بروز نشانه های افسردگی و همچنین گیجی، بیقراری، اضطراب، توهّم و انواع مشکلات جسمی می گردد. اغلب رژیم های غذایی شامل منیزیم به مقدار کافی نیستند و استرس نیز به شدّت، مقدار منیزیم موجود بدن را کاهش می دهد.

 

 

• کلسیم :

کمبود کلسیم بر روی سیستم مرکزی اعصاب تاثیر می گذارد. سطح پائین کلسیم باعث ناآرامی، دلهره، تندخوئی، زودرنجی و بی حسّی می شود.

 

 

• روی :

کمبود روی در بدن به بی احساسی ، بی اشتهایی، سستی و خواب آلودگی منجر می شود. با پائین آمدن سطح روی در بدن، ممکن است میزان مس بدن به سطح سمّی افزایش یابد و باعث پارانویا (بدگمانی ) و ترس و وحشت گردد.

 

 

• آهن :

افسردگی غالباً نشانه ای از کمبود آهن مزمن است. از دیگر نشانه های کمبود آهن می توان به ضعف عمومی، سستی و بی حالی، خستگی، کم اشتهایی و سردرد اشاره کرد.

 

 

• منگنز :

این فلز برای استفاده مناسب از ویتامین های ب-کمپلکس و ویتامین ث مورد نیاز است. منگنز همچنین در تشکیل اسیدهای آمینه نقش دارد و به همین دلیل، کمبود آن می تواند به کاهش سطح ناقل های عصبی و در نتیجه افسردگی منجر شود. این فلز به تثبیت قندخون و جلوگیری از تغییر حالت های مداوم نیز کمک می کند.

 

 

• پتاسیم :

کمبود پتاسیم معمولاً به افسردگی، گریانی، ضعف و خستگی منجر می شود.

 

ترجمه : کلینیک الکترونیکی روان یار

 

 

منبع

 

* Can Vitamins Help Depression , Nancy Schimelpfening,

 

http://depression.about.com/cs/diet/a/vitamin.htm


نوشته شده در چهارشنبه 88/3/20ساعت 5:9 صبح توسط یزدان ذوالقدر نظرات ( ) |

یک مقدمه تئوریک :
تفکر! لازمه یک انسانِ ذی شعورست، انسانی که مهمترین تمایزش با حیوان را همین تفکر و گویائی دانسته اند.
با گسترش ارتباطات و تحقیق دهکده جهانی مک لوهان، موج سوم تافلر و امواج بعدی در زندگی بشری؛ تفکر، تحلیل و بصیرت به جزئی لاینفک از زندگیِ انسانیِ آدم ها تبدیل شده است.


زمانی اگر در زندگی بشری، قدرت بازو معیار و ملاک برتری بود، زور و تفنگ تعیین کننده قدرت بود...
زمانی اگر ثروت حرف اول را در معادلات بشری می زد و با ثروت،قدرت به اجاره او در می آمد...
زمانی اگر فرانسیس بیکن، قدرت را در دانش می دانست(Power is knowledge)...
امروز در عصر انفجار اطلاعات، تفکر و تحلیل است که عامل اصلی قدرت محسوب می شو؛  اینکه کسی چگونه بتواند از میان دریای اطلاعات موجود و شتابنده هزاره سوم، بهترین، نزدیک ترین،خلاصه ترین و جامع ترین جواب و راه حل مناسب را برگزیند!


جهان امروز، دیگر جهان از بَر کردن اطلاعات نیست، امروز، عصر، عصر ِ اندیشه و خردباوری و روشن بینی است.عصر آزاد اندیشی و پرهیز از دُگم اندیشی هاست.


 یک مقدمه پراتیک
صاحب این قلم، با تمام ایرادات، مضایق و احیانا اشتباهاتی که در مسیر "شدن" داشته است، به خود می بالد که در این بیست و اندی سال، همواره تلاش کرده است در سِلک کسانی نباشد که طوطی وار آنچه می بینند و می شنوند را تکرار کند! و با همه فراز و نشیب ها، امروز می تواند ادعا کند اندیشه هایش نه محصول خانواده است، نه محیط و نه پروپاگاندای بوق های دروغ پرداز! هرچند تاثیر دو عامل ابتدایی و حتی عامل سوم، بر  هیچ کسی پوشیده نیست اما این تاثیر و تاثر ها سعی شده است آگاهانه باشد و از روی انتخاب. که همه اینها نه به واسطه این قلم حقیر و این اندیشه محدود، که همگی حاصل عنایات الهی است،  که مارا از آنانی قرار نداد که چون بت پرستان ایمانمان را معطوف به کفر پدرانمان کنیم! و این شدن ماحصل تلاشیست برای آموختن مبانی و بنیاد های علوم در حد بضاعت این حقیر!هرچند این ظرف کوچک تهی، بسیار بسیار کوچکتر از عظمت مظروف است اما "لا یکلف الله نفسا الا وسعا"
 "من نامه" نویسی را دوست نمی دارم اما این مقدمه تئوریک را برای عرایضات بعدی لازم می دانم:


 ماجرا چیست:


با آغاز ماراطون انتخابات دهم و عطش نوشتن در این چند مدت ِ پرهیز، سعی شد آنقدر که وسع مطالعات اجازه می دهد، مطالبی را برای خودم یادداشت! کنم تا هم تمرینی برای ابراز عقیده باشد و هم محملی برای تضارب نظرات و جریان آزاد اطلاعات.
سعی شد آنچه گفته می شود بر اساس منابع در دسترس و ثقه باشد که مبادا راه به بیراهه بریم و قدمی از حق و عدالت دور بیفتیم. شور ِ جوانی را به شعور اندیشه سنجاق کردیم و مطالبی ایراد شد.
مخاطبان بسیاری هم جذب شدند!


 تیپولوژی نظرات و سلوک رفتاری
اما آنچه دیدم سه ضد را( به اعتبار جناب مولانا که می فرمود:عاشقم بر قهر و بر لطفش بجد/ بوالعجب من عاشق این هر دو ضد) به یکجا در درون من ایجاد کرد:
اول: مسرت: از بابت اینکه دیگرانی شریک و ناقد اندیشه های این قلم اند.
دوم: تاسف: از بابت عده ای که بنیان مخالفتشان تنها بر پایه های اهانت و هتک حرمت و بی منطقی استوار بود
سوم:  رضایت: از بابت اینکه تجربه ای جدید در برخورد با نظرات مختلف و شعارها به دست آوردم.
دیدن اهانت ها هرچند گاهی صاحب این قلم را آزرده خاطر می سازد اما خوشحالم که می توانم اندکی بفهمم چقدر سخت بود آغاز رسالت آخرین نبی؛ و چه میزان قوی بود ایمان کسانی که با کمی یاران و کثرت دشمنان حتی قدمی از ارزشها و اعتقاداتشان عقب ننشستند!
و خوشحالتر از بابت اینکه امروز  وقتی پیامبر می فرماید:" در آخرالزمان امتی از امت من خواهند آمد که بی آنکه پیامبر خدا را دیده باشند، مومن اند" و اینکه " ایمان مسلمانان آخر الزمان بیشتر از مسلمانان صدر اسلام است" و.... می توانم کمی تصور کنم چرا؟


 صاحب این قلم بر خود فرض می داند از همه کسانی که با نظرات خویش، راهی برای رویش های جدید در اختیار قرار می دهند تشکر کند، چه آنهایی که مشفقانه نصیحت می کنند و چه آنهایی که مغرضانه اهانت! و چه آنهایی که سعی در حمایت دارند!
باور دارم اهانت های بی دلیل و منطق، آدمی را به درست بودن مسیر امیدوارتر می کند و به بی محتوا بودن آن عده متحجر ِ خشک اندیش واقفتر!


اغلب نظر هتاکان را حذف نکرده ام تا منطق این فحاشان برای سایرین روشن باشد! و نیز جوابی هم برای آنها ندارم که با سکوت، هدیه این هتاکان را به خودشان باز پس می دهم.


و خدا را شاکرم که مارا در میان صراط های ضلال، به مستقیم ترین صراط خویش راهنما شد.
و شکر می کنم که "الحمدلله الذی جعل اعدائنا من الحمقاء".
و شکایت می کنم از این زمانه وانفسا، از این جهنم شیطنت و شیطانیت، این بهشت شهوت و شعار!
و می گویم " الهی أشکو الیک من کثرة أعدائی و قلة احبابی"
شکایت می کنم از عصر عصیان و غیبت! که امروز بی صاحب مانده ایم! که هر کس و ناکسی کمر به قتل عاشقان می بندد و باورهای دینی را با وقاحتی تمام اراجیفی قرون وسطایی می خواند! کسانی که آنقَدَر در منّیت خویش و نفس طغیان کرده امّاره خویش، غرق شده اند که دلهایشان سیاه و فطرتهایشان قلب شده است.
پناه می برم به خداوند از شر شیطان و نفسم، و کمک می خواهم از خدا برای ثبات قدم و داشتن یک زندگی آگاهانه، و صبر در برابر مصائب.


 اما سخنی با دُهُل نشینان بی منطق!
راستی که قرار نیست مُطّلا ها همیشه محترم بمانند! همیشه و همیشه سنگ محکی هست که مشخص کند چه کسی باطل و بی محتواست و کدام طلای ناب و خالص.
همیشه معیاری وجود دارد که سره از ناسره باز شناخته شود.
همیشه جریاناتی اتفاق می افتد تا مشخص شود چه کسانی در پشت ظاهر فریبای! گفتگو و تساهل و تسامح، تنها به فکر انحراف افکار عموم هستند و وقتی کوچکترین اعتراضی به آنها می شود، چهره از نقاب ها بیرون می کنند و آن روی دیگرشان را نشان می دهند
(برای  آدرس این مطلب به آذر ماه 86، دانشگاه تهران، نشست آقای خاتمی با دانشجویان مراجعه فرمایید)
همیشه اتفاقاتی رخ می دهد تا آن مقدس نمایانی که ادعای تقواپیشگی و زهد می کنند، حتی از آوردن نام خداوند در اول صحبت هایشان یا خجالت بکشند و یا فراموش کنند که دومی اگر تاسف بارتر از اولی نباشد کمتر نیست( آدرس این ملطلب به مناظره آقای موسوی با آقای رضایی بر می گردد).


همیشه چیزهایی! پیش می آید که برخی مدعیان اخلاق، که صحبت کردن از افراد را در مواقع غیبتشان تقبیح می کنند و آن را بی تقوایی و غیر اخلاقی می دانند، ده دقیقه اول و 5دقیقه آخر یک مناظره(آدرس همان قبلی است) و تمام فرصت یک مناظره دیگر را ( مناظره آقای موسوی با آقای کروبی) را به وارد کردن اتهام، تخریب و هتک حرمت کسی کند که غایب است!


 و راستی ابرهای تیره هرچقدر هم که فراگیر،تهمت ها هرچقدر هم که بزرگ، و نقاب ها هر اندازه هم که باور پذیر باشند، اما سرانجام آفتاب حقیقت، برون خواهد آمد!


 همیشه اتفاقاتی می افتد تا شعارهای "زنده باد مخالف" و یا ورژن های قدیمی تر آن"تحمل مخالف" با فحاشی و هتاکی های برای همه تعبیر شوند!
اتفاقاتی می افتد تا کمیته های جنگ روانی ستاد های انتخاباتی، شرّشان به خودشان برگردد و خود و حامیانشان رسوا شوند
( به اخبار کشف چاپخانه های تکثیر انبوه عکس های پیش از انقلاب! بزرگترین زن روشنفکر ایران رجوع کنید)
چیزهایی پیش می آید که مصرع ِ "ادب ِ مرد به از دولت اوست" تعبیر شود وقتی کسی در برابر تذکر قانونی مجری برنامه ای - بر می آشوبد و با عصبانیت، هرچه از دستش برمی آید می کند تا عقده های ذلت مناظره رو در رو را با محاکمه غیابی حریف، خالی کند( آدرس این ماجرا مناظره آقای موسوی و کروبی است)


  و من فکر می کنم به کلام جناب مولانا:
باز گستاخان ادب بگذاشتند/ چون گدایان زله ها برداشتند
 بی ادب تنها نه خود را داشت بد/ بلکه آتش در همه آفاق زد


و راستی!
و راستی ابرهای تیره هرچقدر هم که فراگیر،تهمت ها هرچقدر هم که بزرگ، و نقاب ها هر اندازه هم که باور پذیر باشند، اما سرانجام آفتاب حقیقت، برون خواهد آمد!


نوشته شده در دوشنبه 88/3/18ساعت 6:15 صبح توسط یزدان ذوالقدر نظرات ( ) |

با سلام

امروز دارم از خوشحالی میترکم ، آخه بیست و سوم تولد بهترین دوستمه ، الان بیشتر از یه ماه که کادو تولدشو خریدم .

بهش از همین جا میگم که :

تولدت مبارک

با آروزی بهترین لحظه ها با بهترین انسانها

دوستدار تو (یزدان)


نوشته شده در دوشنبه 88/3/18ساعت 6:13 صبح توسط یزدان ذوالقدر نظرات ( ) |

دنیای رو به جلوی امروزه ما را وادار نموده است که همواره و در همه جا به اطلاعات و منابع مهم مورد نیازمان ، دسترسی داشته باشیم  و بالطبع، مظهر این دسترسی به منابع اطلاعاتی که همانا کامپیوتر ها باشند نیز  میبایست همواره در دسترس باشد از اینجاست که یکی از مظاهر تکنولوژی مدرن ، یعنی لپ تاپ ها ظهور می کنند. شاید بعنوان یک بیننده در هنگام مواجهه با خرید این دستگاه ، تنها فاکتور مهم در حهت خرید آن را قیمت دستگاه بدانید ولی در مقام خریدار اوضاع کاملا تفاوت می کند. در این مقاله سعی داریم با معرفی ویژگی های یک محصول برتر به معرفی بهترین های حال حاضر ایران در رده های مختلف کاربردی و قیمتی بپردازم.

راهنمای خرید لپ تاپ

 

 

شاید در دنیای دیجیتال هیچ محصولی تا به این اندازه دارای تنوع و بازاری کاملا متنوع و در عین حال تشنه نباشد که در دنیای لپ تاپ جریان دارد.(البته در خارج از مرزهای ایران این مساله در مورد کامپیوترهای Desktop معمولی نیز کاملا مصداق دارد چون بعنوان مثال در آنجا خریدار بدنبال فلان CPU یا فلان Main نمی گردد بلکه یکراست به بازار رفته یک کامپیوتر سونی ، دل ، اچ پی و... را خریده و به خانه می آورد و بی دغدغه دردسرهای سخت افزاری، خریدی آسان و در عین حال مطمئن را انجام می دهد)
بازار بزرگ لپ تاپ ها آنچنان متنوع است که اگر قصد خرید یک لپ تاپ را دارید و هنوز چیزی را انتخاب نکرده اید به شما پیشنهاد میکنم اصلا و به هیچ وجه به بازار نروید چون کاملا در دریای  مدلهای مختلف از مارک های متنوع غافلگیر شده و غیر ممکن است انتخاب صحیحی را انجام بدهید. برای راحتی انجام یک انتخاب مناسب میخواهم خریداران را از لحاظ انتظاری که از دستگاه خود دارند به 4 دسته تقسیم کنم:
?- افراد عادی که انتظاراتشان از نوت بوک، به مواردی همچون برنامه های ویرایش متن ، برنامه های حسابداری ، استفاده از اینترنت ، نگهداری اطلاعات و مواردی از این دست محدود می گردد(که فکر می کنم درصد بالائی از نوت بوک داران از این دسته هستند)
?- افراد طراح (که سر و کار زیادی با برنامه هایی همچون Photoshop ، Premier و از این دست  دارند) و همچنین افراد خوره بازی، که حتی در هنگام  خواب نیز نمی توانند از محبوبشان جدا شوند!
?- مدیران ، پشت میز نشینهای مایه دار و کلا کسانی که معمولا زیاد جابجا نمی شوند (و البته هزینه کردن به سبک بسیار مایه دارانه برایشان اصلا خیالی نیست !)
?- افرادی که فاکتور وزن و حجم برایشان از حداکثر اهمیت برخوردار است (Ultra Portable User)

نحوه انتخاب یک لپ تاپ مناسب

 

 

خب همین حالا گروه خودتان را انتخاب کنید چون در ادامه باز هم در درون این گروه ها به دسته بندی می پردازیم:
دسته اول یا افراد عادی را از چند لحاظ میتوان دوباره گروه بندی کرد مثلا از لحاظ هزینه جهت خرید نوت بوک: این دسته از دانشجویان آس و پاس شروع میشود و طیف آن تا مایه دارهائی که رنگ نوت بوکشان را با رنگ پاپیون سگ شان ست میکنند ادامه دارد! (که مختص این رده هم نیست ولی در این رده کمی پررنگ تر است) .
در این دسته مشخصات نوت بوک ها حداکثر در محدوده متوسط قطعات قرار دارد (و این صرفا به آن معنی نیست که قیمت آنها هم لزوما در رده متوسط قرار داشته باشد) و مشخصات آنها را باید در لیست زیر جستجو کرد :
CPU: در اینجا از مدلهای ارزان قیمت تک هسته ای AMD تا مدل های نه چندان قدیمی Pentium M را میتوان یافت. البته در این میان شاید به چندین مدل سنت شکن نیز بر بخورید که از مدل های جدید تری استفاده کنند.
Monitor: در اینجا صفحه های نمایش از 15.4 اینچ به بالا بیشتر به چشم می خورند چون همانگونه که میدانید رابطه میان اندازه صفحه نمایش و قیمت لپ تاپ یک رابطه معکوس است(هرچه کوچک تر گران تر).
Drive: معمولا یک درایو Combo و شاید اگر هم خوش شانس باشید یک DVD Writer به تورتان بخورد.
از سه مورد بالا که که بگذریم تقریبا بقیه مشخصات در سایر رده بندی ها هم دیده میشود ولی یک نکته مهم که شاید در نگاه اول به چشم نیاید و در این رده بسیار پر کاربرد هم مینماید وجود امکانات ارتباطی نظیر کارت خوان ، Wi-Fi و Bluetooth در دستگاه است که حتما در مورد آن دقیق باشید.
لپ تاپ های این رده از حدود 600 هرار تومان تا یک میلیون و چهار صد هزار تومان گستره قیمت دارند.
یک پله بالاتر از این دسته گروه نوت بوک های طراحی و گیم قرار دارد که از لحاظ قیمت از رده پیشین گرانترند. در اینجا اولویتها با گروه قبل تفاوت میکند جائیکه وجود یک کارت گرافیک قوی به همراه یک حافظه (RAM) بالا کاملا یک امر مهم میباشد. وجود یک صفحه نمایش عریض (WXGA) با کیفیت بالا نیز مطمئنا از ملزومات کار است.
امکانات ارتباطی این دسته نیز میبایست بسیار بالا باشد  بعنوان مثال کارت LAN ، کارت خوان ، بلوتوث و Wi-Fi از امکانات استاندارد این سری هستند.
قیمت های این رده نیز از حدود یک میلیون و سیصد هزار تومان تا حدود چهار میلون تومان پراکنده است.
 در رده سوم، لپ تاپ هائی قرار دارندکه به سختی بتوان بر آنها اسم نوت بوک نهاد و کارائی و سخت افزار های حرفه ای آنها قابلیت قرار دادن آنها در رده دسک تاپ ها را به آنها میدهد تا جائیکه به آنها لقب Desktop Replacement (جایگزین دسک تاپ) را داده اند و جابجا کردن آنها بیشتر به یک شوخی شبیه است چون در اینجا صحبت از یک غول 8 تا 9 کیلوئی است تا یک لپ تاپ نازک نارنجی !
 و اما درست در نقطه مقابل دسته اخیر کوچولوهائی قرار دارند که اگر ندانیم، شاید آنها را با یک MP3 Player حرفه ای اشتباه بگیریم چون حداکثر ابعاد صفحه نمایش این همراه های کوچک 4.3 اینچ است و در آنها خبری از درایو نوری هم نیست و مجبور به استفاده از External درایو ها هستیم ولی در عوض اینگونه مدل ها چنان آزادی عملی به کاربر میدهند که بیشتر از آن قابل تصور نیست: به عنوان مثال وزن اینگونه نوت بوک ها در حداکثر خود از 500 گرم تجاوز نمی کند و مدل های 250 گرمی آن هم موجود است و این در حالی است که مشخصات آنها هم چندان پائین نیست مثلا مشخصات  کلیدی یکی از پرطرفدارترین این نوت بوک ها به این شرح است:
CPU: Intel Core Solo 1.2 GHz
RAM  : 512 MB DDR 2
HDD : 30 GB
که این مدل دارای بلوتوث ، وای فای و دوربین نیز می باشد . پس می بینیم که در این رده بیشتر از اینکه در نگاه اول به چشم می آید امکانات فراوان گنجانده شده  که البته در حد یک رفع نیاز ضروری در جائیکه امکان حمل یک لپ تاپ معمولی را نداریم بسیار کارامد می نماید.
همانگونه که حدس میزنید قیمت این رده نیز به نسبت لپ تاپ های معمولی بسیار گرانتر است و از حدود یک میلیون و ششصد هزار تومان شروع می شود و گستره آن به بالای دو و نیم میلیون هم میرسد.

خب حالا که نیازهایمان برای خرید نوت بوک را مشخص کردیم نوبت به آن میرسد که به بازار سری بزنیم و ببنیم برای رفع این نیاز ها شرکت های مختلف دارای چه امکاناتی هستند.
بازار نوت بوک از آنچنان کششی برخوردار است که تقریبا هر شرکتی که شما فکرش را بکنید دارای مدلی در این بازار است: از وایوهای سونی(WAIO) بگیرید تا تازه وارد این عرصه یعنی گیگابایت. پس در ابتدا لازم میدانم در مورد هرکدام از این برندها بسیار مختصر توضیحی بدهم:

الف) Vaio Sony : که معرف همه دوستان میباشد . دارای کیفیت های بسیار بالا از لحاظ ساخت، قیمت های نسبتا بالا ، باتری های نه چندان خوب و بجز دو سه مدل بسیار گران هیچکدام کارت گرافیک جدا ندارند. شرکتهای عرضه کننده اصلی وایو در ایران عبارتند از : امرتات ،نقش ، رایانه همراه و دو سه شرکت نچندان مطرح دیگر .

Vaio Sony Laptop

ب)Dell : شرکت بزرگ دل در سالهای اخیر لقب بهترین (و شاید بهتر است بگوئیم پر فروش ترین) لپ تاپ های متوسط (از لحاظ قیمتی) را به خود اختصاص داده است که از لحاظ کیفیت و قیمت یک تعادل متناسب برقرار کرده است شرکت های عرضه کننده دل در ایران عبارتند از :هستی ، پارسیان ، دیجیتال و چند تای دیگر.

Dell Inspiron 6400

پ) Toshiba : این شرکت ژاپنی (؟) نیز در زمینه تولید لپ تاپ ید طولائی دارد بطوریکه گستره مدل های آن بسیار زیاد است و در این زمینه طرفداران خود را نیز دارد (به شخصه آن را توصیه نمی کنم!) شرکت های عرضه کننده آن در ایران عبارتند از : نقش ، رایانه همراه  و پارسیان.

ت) Lenovo : شرکت IBM را که به خاطر دارید؟ لنوو از این پس لپ تاپهای IBM را با این مارک جدید به بازار عرضه میکند. مشخصه این کامپیوتر ها طراحی های نچندان دلچسب ولی کیفیتهای بسیار بالا بهمراه قیمتهای نسبتا بالا باازای مشخصات متوسط است که اگر به شکل ظاهری اهمیت نمیدهید Lenovo برای شما ساخته شده است. شرکت های توزیع کننده این لپ تاپ در ایران عبارتند از :نقش و هستی.

Lenovo Laptop

 

 

ث) HP : این برند شاید تنها تولید کننده عمده لپ تاپ های با پردازنده AMD می باشد و به همین خاطر قیمت تمام شده آنها به نسبت سایرین بسیار کمتر است که فاکتور خوبی است ولی چون مصرف برق این پردازنده ها  به نسبت پردازنده های دو هسته ای اینتل ، بیشتر است لذا از عمر باتری کمتری برخوردارند(دقت کنید فقط دو هسته ای ها برق کمتر مصرف میکنند و مثلا مصرف یک پردازنده P4 بسیار بیشتر از  AMD دو هسته ای میباشد).البته این به آن معنی نیست که HP لپ تاپ با پردازنده اینتل ندارد. شرکت هستی عرضه کننده HP در ایران می باشد.

ج) Fujitsu Siemens: این اتحاد ژاپنی آلمانی که در عرضه موبایل کاملا به بن بست رسید این بار در عرضه لپ تاپ موفق مینماید لپ تاپ های این شرکت به دو دسته عمده : Amilo ها و  Lifebook ها دسته بندی میشوند که اولی لپ تاپ های متوسط با قیمت پائین و دیگری سری حرفه ای نوت بوک های این شرکت است. هستی ارقام کامپیوتر و بهین تکنولوژی از شرکت های ارائه دهنده این برند هستند.

نوت بوک های دیگر موجود در بازار به همراه گارانتی های معتبر آنها به اختصار عبارتند از :

Asus با گارانتی دیجیتال، Acer با گارانتی رسام موج ، Panasonic با گارانتی  نقش ،گیگابایت با گارانتی آواژنگ و چندین برند دیگر که شاید حتی به گوش تان هم نخورده باشد.

البته به برندهای تولید کننده لپ تاپ میبایست یک برند کاملا متفاوت با بقیه چه از لحاظ سخت افزاری و چه از لحاظ نرم افزاری و چه از لحاظ قیمتی اضافه کرد و آن چیزی نیست مگر لپ تاپ های بسیار زیبای iMac از کمپانی Apple که دارای سیستم عامل Mac OSx میباشند که از زمین تا آسمان با ویندوز تفاوت دارد و اگر به سرتان زد از این مدل ها خرید کنید حتما یک بار این سیستم عامل را امتحان کنید(البته جدیدا قرار است امکان نصب ویندوز بر روی Mac هم فراهم شود) از لحاظ قیمتی نیز این لپ تاپ ها با سایرین تفاوت عمده دارند جائیکه قیمت آنها از دو میلیون تومان شروع می شود.

خب حالا قصد داریم این برندهای ذکر شده را به ترتیب در دسته بندی اولیه مان قرار  دهیم:
?- لپ تاپ برای افراد عادی :
پیشنهادات: مطمئنا در اینجا بهترین گزینه لپ تاپ مشهور و پر فروش شرکت دل با نام Dell inspiron 6400 قرار دارد(که در مدل پایه در حدود 840 هزار تومان و در بهترین مدل یک میلیون و دویست هرار تومان قیمت دارد) یک پله بالاتر از لحاظ قیمتی مطمئنا وایوهای سونی سری  N میباشد که پایه قیمتی معادل یک میلیون و صد هزار تومان دارند.

?- لپ تاپ برای طراحان و گیم باز ها:
در این دسته به کارت گرافیک حداقل 256 احتیاج داریم. مدلی که در این رده یک سر و گردن از همه بالاتر است Dell Latitude D820 میباشد که کارت 512 مگابایتی دارد (و قیمتی در حدود یک میلیون و ششصد هزار تومان) انتخاب دیگر در این رده لپ تاپ زیبای Vaio VGN-BX660P43 میباشد که باقیمتی نزدیک به یک میلیون و ششصد هزار تومان به فروش میرسد.

?- لپ تاپ برای مدیران مایه دار! :
بدون شک Dell XPS M2010 با وزنی معادل هشت کیلو و نیم! و مشخصاتی که کمتر کامپیوتر دسک تاپی به آن میرسد و قیمتی که بسیار بسیار گران است (آنقدر گران که من هم نمی دانم چقدر است!)

Dell XPS

 

 

?- لپ تاپ کار راه بنداز کوچولو :
در اینجا بر عکس بقیه قسمت ها آنچنان تنوعی نداریم و آنچه که من از بازار میدانم این مدل محدود به دو مدل وایوی سونی و یک مدل Asus میشود که سونی ها عبارتند از Vaio VGN- UX17  و UX19 که از لحاظ ظاهری تفاوت چندانی با هم نمی کنند و قیمت آتها هم از یک میلیون و ششصد هزار تومان شرو ع می شود و مدل ASUS هم R2H نام دارد که خود Asus به آن لقب
( UMPC = Ultra Mobile PC) داده است و برخلاف UX17 سونی که صفحه کلید کامل دارد ،این مدل کاملا متکی به قلم نوری می باشد. البته قیمت این یکی را ندارم ولی با توجه به سابقه بالا بودن قیمت لپ تاپ های Asus  فکر نمیکنم پائین باشد(ندید بالای یک و نیم میلیون !)
 


نوشته شده در دوشنبه 88/3/18ساعت 5:42 صبح توسط یزدان ذوالقدر نظرات ( ) |

می دونی هر وقت دلم میگیره چی کار می کنم ، یه قلم و کاغذ بر می دارم "می نویسم" از دل تنگی هام ، از گذشته هام ، از شکست هام ، از بدترین لحظه های زندگیم ، از جدا شدنم از بهترینم ، بعد تا می تونم گریه می کنم ، اشک می ریزم ، انقدر اشک می ریزم که دیگه اشکی برای ریختن برام نمی مونه ، اون وقت صبح که پا می شم می بینم که یه چیز قشنگی از نوشته هام در اومده ، اون وقت اون نوشته رو می خونم و بازم گریه می کنم ، وقتی به این فکر می کنم که چه ساده از دستش دادم ، چه آسون نگاه قشنگ شو ازم دریغ کرد ، چه آروم جواب تمام خوبیام و با بی صدایی داد ، با این که همیشه شعرام و به یادش می گم یه بار نشده بهم فکر بکنه ، از اولم دوستم نداشت ولی من براش می مردم ، الان تقریبا نه ماه که همیشه به یادشم ، به یادش همه کارم و می کنم ، می نویسم ، می بینم ، گوش می دم ، حس می کنم ، لمس می کنم ، ولی هیچ وقت بدون اون زندگی نمی کنم یعنی نمی تونم ، دفعه اول که دیدمش یه هفته به فکرش بودم ، فکر می کردم گرفتار هوس شدم ، اما حالا که نه ماه می گذره و از ذهنم بیرون نمی ره به یاد اون شعر معین می افتم که می گه :

عشق عاشق با ندیدن کم نمی شه

حالا همه کارام به یاد اونه ، به عشق اونه ، به نام اونه ، می دونم اگه خدا نخواد هیچ وقت به هم نمی رسیم ، اما خودش می دونه که به خاطر اون من شاعر شدم ، به خاطر اونه که الان هنوز زندم ، آخرین شعری که واسش گفتم ، امروز تموم کردم با این که همه ی شعرام و تقدیمش کردم اما اون کسه دیگه ای رو دوست داره ، منو هیچ وقت نمی بینه ... هی ...

برای سین جانانم ***** ببخشم عشق دنیا را ***** به دوری و غمش سوگند ***** ببخشم جان سمیرا را ....
از طرف یه عاشق گمنام برای یه عشق ناتمام ... 

 


نوشته شده در شنبه 88/3/16ساعت 4:52 صبح توسط یزدان ذوالقدر نظرات ( ) |

سومین جشنواره ساعت‌های آفتابی در سال جهانی نجوم روز ? ???خرداد در سراسر کشور برگزار می‌شود.

دبیر سومین جشنواره ساعت‌های آفتابی روز شنبه در گفت و گو با خبرنگار علمی ایرنا، گفت: با توجه به اینکه ????خرداد ماه (مقابل با شب یلدا)، طولانی‌ترین روز سال است و همه گروه‌های نجومی آن را جشن می‌گیرند، جشنواره ساعت‌های آفتابی نیز در این روز در تهران برگزار خواهد شد.

کارن مولاوردی خانی افزود: زاویه چرخش زمین به دور خود و به دور خورشید دراین روز به گونه‌ای است که باعث می‌شود طولانی‌ترین روز سال بوجود آید.

مولاوردی خانی هدف از برگزاری همزمان جشنواره ساعت‌های آفتابی را کشف، حفظ و نشر ساعت‌های آفتابی و ابزارهای تقویمی و زمانی و خصوصا نشر این علم و فرهنگ در میان قشر جوان خواند.

دبیر سومین جشنواره ساعت‌های آفتابی خاطر نشان کرد، این جشنواره در چهار بخش حضور در محل جشنواره، پوستر علمی، بهترین کشف ساعت آفتابی و بهترین برگزاری جشن روز ساعت‌های آفتابی برگزار می‌شود.

مولاوردی خانی گفت: علاقمندان شرکت در بخش حضور در محل جشنواره تا ? ???خرداد فرصت دارند که درباره ابزار ساخت خود اطلاعات مختصری را به صورت لوح فشرده و یا به صورت پست الکترونیکی به دبیرخانه جشنواره به آدرس تهران ، خیابان ولی عصر، خیابان بزرگمهر پلاک ? ???طبقه سوم و یا آدرس اینترنتی ?info? ? @sundialsfestival.com?ارسال نمایند.

وی افزود: در بخش پوستر علمی، علاقمندان می‌توانند ساعت آفتابی و سایر ابزارهای مرتبط ساخته شده خود را به صورت پوستر علمی ارائه کنند.

علاقمندان تا ? ???خرداد فرصت دارند که با ارسال اطلاعات دقیق طراحی و ساخت به همراه تصاویر، فیلم و غیره به آدرس دبیرخانه و یا پست الکترونیکی جشنواره در این بخش جشنواره شرکت کنند.

دبیر سومین جشنواره ساعت‌های آفتابی در خصوص سومین بخش این جشنواره گفت:
بخش سوم در قالب بهترین کشف ساعت آفتابی و با نظارت اساتید و صاحب نظران این حوزه برگزار می‌شود.

مولاوردی خانی افزود: علاقمندان برای شرکت در این بخش جشنواره تا ? ???خرداد ماه فرصت دارند تا با مطالعه و بررسی ساعت‌های آفتابی و سایر ابزارهای نجومی مرتبط که تا کنون به صورت رسمی شناخته و یا معرفی نشده‌اند در این بخش شرکت کنند.

وی خاطر نشان کرد: پس از برگزاری این جشنواره و بر اساس گزارش‌هایی که از گروه‌های مختلف برگزارکننده اعلام می‌شود، برترین‌ها مورد تقدیر قرار می گیرند.

ساعت آفتابی وسیله‌ای است که زمان را با استفاده از مکان خورشید در آسمان می‌سنجد. معمول‌ترین نوع ساعت آفتابی از میله‌ای ساخته شده است که روی صفحه‌ای قرار دارد و ساعت‌های شبانه روز روی صفحه نشانه‌گذاری شده اند.

وقتی مکان خورشید در آسمان عوض می‌شود، مکان سایه؟ میله هم روی صفحه جابه جا می‌شود و ساعت را نشان می‌دهد.


نوشته شده در سه شنبه 88/3/12ساعت 5:6 صبح توسط یزدان ذوالقدر نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >
Design By : Pars Skin