سین هشتم
حکایتی در تاریخ سینما هست که میشود با یادآوری آن به سراغ «کنعان» رفت. وقتی که «ماجرا» برای اولین بار در جشنوارهی فیلم کن به نمایش درمیآید، تماشاچیان از نیمههای فیلم و با سررسیدن نماهای طولانیتر و اکستریم لانگشاتهای فیلم فریاد «کات، کات» سردادند. چنانکه آنتونیونی و مونیکا ویتی هم مجبور شدند از سینما بگریزند. فردای آن روز بیانیهای در بین فیلمسازان و اهل سینما دست به دست میگشت که حاوی اعتراضی صریح به مخاطبان و تماشاگران آن سانس بود. نتیجه این شد که فیلم یک بار دیگر پخش شد و هیات داوران جایزهی ویژهای را «بهخاطر زیبایی تصاویر و بهخاطر جستوجو برای آفریدن زبان جدید سینمایی» به فیلم داد و دو سال بعد هم فیلم در ردهبندی بهترینهای تاریخ سینما، پس از «همشهری کین» دوم شد. زلزلهای که «ماجرا» به راه انداخت همهی شئون سینما را درنوردید و سینمایی اصالتاً مدرنیستی آفرید که زبانی فاخر و بس ادیبانه برای تکلم سینمایی شد. هر چند هنوز هم بسیاری سینما را جز به زبان محاورهاش که همان قالب هالیوودی باشد نمیآموزند ـناگفته نماند که فیلمهای مطرح این چند سال اخیر هالیوود، همان زبان را هم دستخوش دگردیسی کردهاندـ اما گویش «ماجرا»یی همچنان زنده است و در غنا و اصالت آن تردیدی نمیشود.
«کنعان» هم در سطوحی به راه «ماجرا» میرود و آتشی میشود گداخته زیر خاکستر؛ از قصهای که زبانش کاملاً روزآمد است و بیش از آنکه داستان باشد ماجراست، و این را از آبشخور ادبیش دارد که همان داستان آلیس مونروست؛ نویسندهای که در ایران فقط دو اثر از او ترجمه شده و میشود گفت ناشناخته است، از واپسین سنتهای ادبیات آمریکایی، با سبکی یکسره نوپدید، پر از روابط درونی و لفافه در پرداخت. از همان -بازهم- سفری که زوج فیلم میروند و کارگردان عامدانه در آن درنگ میکند تا هم ما و هم شخصیتهایش را زیر سیطرهی زمان نشان دهد و تن را تختهبند زمان کند. از نمای درخشان ویراژدادن ترانهی علیدوستی (با آن بازی منکوبکننده) برای یافتن جای پارک، که دوربین و بیننده را که به جای ناظر -در صندلی شاگرد - نشسته، با سردرگمی شخصیت اصلی و محبس اطراف او همگام و همانند میکند. از شال ترکمنی که یادگار مادر مرحوم است و بایستی زخم خاطره بزند اما گاوی به ناگاه آن را تیمار خود میکند. از استادی از فرنگ برگشته و مدرن که هیولای تجدد ایرانی گرهی زشتی بر کراواتش زده و او را به کار بسازوبفروشی کشانده و پناهش را غذادادن به سگها قرار داده است. از همهی دستاویزهایی که در سفر شخصی مینا (ترانهی علیدوستی) برای فرار از تصمیمگیری جلوی پای او میگذارد و یکبهیک همه را از میدان به در میکند. از داستان فرعی خواهر مینا و علی که سطحی از «تأمل در خود» را برای این قصهی بهظاهر بیکشمکش فراهم میآورد. از زمانبندیهای بهجا و دیرایی (مدت زمان) مینیاتوری برشها که آگاهانه مجال تعمق را در حین تماشاگری فراهم میکند. از همهی اینها بارقههای گرمابخشی به چشم میآید که زبانههایش دل را قوت میبخشد و لب را به تحسین میگشاید.
به همین سادگی، حکایت کار خودش را کرد و به هزار و یک دلیل گفته و ناگفته «کنعان» با ما همان کرد که توصیفش رفت. ما نیز در پاسخ و به رسم پیشکشی به تاریخ سینما میگوییم «کنعان»، «ماجرا»ی ما شده است؛ با آن ماجراها خواهیم داشت.
Design By : Pars Skin |