چهار گروه انسان بر اساس شاهنامه وجود دارد که عبارتند از :
این چهار گروه بر اساس شاهنامه عبارتاند از:
1. کاتوزیان 2. نیساریان 3. نسودیان 4. اهنوخشیان
طبق ظاهر داستان چهار گروه فوق عبارت است از چهار طبقة اجتماعی. اما از منظر عرفان چهار دستة فوق میتواند چهار ویژگی مهم انسانی باشد که طبق دستور علمای عرفان و اخلاق اگر تحت فرمان عقل و اندیشة انسان قرار گیرند و انسان بر آنها غالب شود به سعادت و خوشبختی دست یازیده ولی اگر نفس اماره بر آنها غالب شد و آنها در تحت امر نفس اماره قرار گرفتند آن انسان به شقاوت و بدبختی مبتلا خواهد شد.
کاتوزیان نماد زاهدان، عارفان، روحانیان و اعضا و جوارحی است که در پرستش و نیایش دخالت و نقش بارز دارند.
دربارة گروه اول یعنی کاتوزیان در شاهنامه میخوانیم:
گروهی که: کاتوزیان خوانیش |
به رسم پرستندگان دانیش |
جدا کردشان از میان گروه |
پرستنده را جایگه کرد کوه |
بدان تا پرستش بود کارشان |
نوان پیش روشن جهاندارشان |
کاتوزیان
واژهای است به معنی پرستندگان یا پرستشکنندگان این واژه به احتمال قریب به یقین تحریفشدة واژة «که آتوربان» است که به معنی پرستندگان آتش و یا پرستاران آتش میباشد. اما از منظر عرفان میتوان گفت: کاتوزیان در اجتماع و جامعه، نماد زهدان، رهبانان، پارسایان و صوفیان و بلکه دانایان است ولی در وجود یک شخص نماد اعضا و جوارحی است که در پرستش و نیایش دخالت دارند که بارزترین آنها عبارتاند از: دستها، زانوها، پیشانی و انگشتان پا، این اعضا و جوارح بنا به اینکه در نماز هم نقش اساسی دارند در اسلام از احترام خاصی برخوردارند، از جملة آن میتوان به مسئله حنوط اشاره کرد چرا که در اسلام واجب است بعد از غسل میت این اعضا حنوط شوند یعنی به پیشانی، کف دستها، سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها کافور مالیده شود و اگر کافور آن بر اثر کهنهگی یا نامرغوب بودن، عطر و بوی خود را از دست داده باشد کافی نیست.
کوه نماد نماز، معراج، قطب، پیر، امام، معبد، قلب و پناهگاه عارفانه است
بر اساس شاهنامه جمشید، کازتویان را به کوه فرستاد. حال اگر کاتوزیان را نماد اعضا و جوارحی که در پرستش و نیایش دخیلاند بگیریم کوه نیز جنبة نمادین نماز، معراج و … و پناهگاه عارفانه به خود میگیرد. همچنانکه در آیات و روایات از نماز با عناوین معراج، ستون دین، وسیلة تقرب و… یاد شده است. مثلاً در قرآن میخوانیم «انّ صلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر» نماز بازدارندة انسان از کارهای زشت و ناپسند است و در گسترة روایات از پیامبر اسلام (ص) نقل شده است «الصلوة معراج المؤمن» یعنی نماز معراج مؤمن است. نیز از آن حضرت است که «الصلوة قربان المؤمن» نماز عامل نزدیکی و تقرب مؤمن به خداست. نظیر همین حدیث از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده که فرمودند: «الصّلوة قربان کل تقی» یعنی نماز وسیلة تقرب به خداوند متعال است برای هر مؤمن و پرهیزکاری که نماز را اقامه کند.
همچنین از پیامبر اسلام نقل است که فرمودند « الصّلوة عماد دینکم» یعنی نماز پایه و ستون دین شماست نیز نقل شده که حضرتش فرمودند: «موضع الصّلوة من الدین کموضع الرأس مِن الجسد» یعنی جایگاه نماز در دین مانند جایگاه سر در بدن است. از علی (ع) نیز نقل شده است که فرمودند: «الصّلوة حِصن مِن سطوات الشیطان» یعنی نماز قلعه و دژ مستحکمی است که در مقابل حملات شیطان از نمازگزار محافظت میکند نهایتاً اینکه امام صادق (ع) فرمودهاند: «انّ الصّلوة حُجرة الله فی الارض» یعنی نماز نگهبان الهی (بر روی) زمین است.
کوه علاوه بر اینکه خود نماد استقامت و استواری است و از ویژگیهایی که برای نماز برشمردیم به صورت نمادین برخوردار است چنانکه خداوند در قرآن میفرمایند: «والجبال اوتادا» کوه نگهبان و نگهدارندة زمین است، زمینی که محل سکونت انسان، حیوانات و گیاهان است و به تعبیر دیگر زمینی که عامل بقا و دوام حیات همه زیحیات است. بنابراین میتوان گفت کوه نماد پایداری همه موجودات است. با این توضیح روشن میتوان گفت از منظر عرفان کوه نماد پیر، قطب، حجت و امام است. چنانکه در احادیث اسلامی آمده است «لاتخُلو الارض من حجَّّةٍ ظاهرٍ اَوْ خافٍ مغمور» به علت اینکه «لو بقیتِ الارضُ بغیر امامِ لساخت» یعنی زمین از حجت و امام خالی نمیماند، چه امامت او آشکار و یا پنهان و مقهور باشد به علت اینکه اگر زمین بدون امام باشد فرورود. (بنیان و نظمش از هم گسیخته گردد) و همین دیدگاه را عرفا نسبت به قطب و شیخ دارند، در باور عرفا «قطب، مرکز حقیقی نیروی معنوی عالم بوده و دوام و بقای این جهان متکی به اوست» عرفا معتقدند «جهان نمیتواند بدون وجود یک قطب یا محور چرخش، پایدار بماند، همانطور که آسیاب به دور قطب و محور خویش میگردد تا استفاده برساند، جهان هم به دور محور شیخ و قطب زمانه در گردش است»
این نظر عرفا به احتمال زیاد مأخوذ از بیان حضرت علی (ع) است که در آغاز خطبة سوم و نیز در خطبة 119 نهجالبلاغه خطاب به مردم فرمودهاند: «و انّما انا قطب الرّحی تدور علیَّ و انا بمکانی، فإذا فارقتُه استحار مدارُها و اضطراب ثقالُها» یعنی من چون قطب و محور آسیاسنگم، بر جای ایستاده و ثابت و آسیاسنگ به دورم در گردش افتاده اگر از مرکز آسیاب جدا شوم یا اینکه از آن دور گردم، مدار آن بلرزد و سنگ زیرین آسیاب از جای بگردد و فروریزد. نیز احتمالاً بر همین اساس شاعر سروده است:
کی جهان بیقطب باشد پایدار آسیا از قطب باشد برقرار
ناگفته نماند که کوه در بسیاری از داستانها و اسطورههای قدیم، جایگاه عارفان، دانایان و حتی پیامبران و به طور کلی سمبلهای حکمت و عرفان بوده است برای نمونه در احوالات پیامبران طبق گزارش قرآن و کتاب مقدس موسی در کوه طور لوح ده فرمان را دریافت میکند و برای هدایت قوم خویش به پایین کوه میآید و یا حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم در غار حرا به دریافت اولین آیات قرآنی و تجربة نبوی موفق میگردد.
در اساطیر و داستانهای عرفانی نیز کوه جایگاه سیمرغ (نماد انسان کامل) است و ابراهیم ادهم در آغاز سلوکش در کوه سکنی میکند.
نیساریان
نماد اعضا و جوارحی است که در حفظ و امنیت انسان از خطرات، نقش بارزی دارند:
گروه دومی که جمشید به عنوان طبقة خاصی از جامعه مورد توجه قرار میدهد نیساریان یعنی ارتشیان و سپاهیان میباشد که فردوسی در نظم خود چنین آورده است:
صفی بردگردست بنشاندند |
همی نام «نیساریان» خواندند |
کجا شیرمردان جنگآورند |
فروزندة لشکر و کشورند |
کز ایشان بود تخت شاهی به جای |
وز ایشان بود نام مردی به پای |
چنانچه در ابیات فوق دقت بیشتری به خرج دهیم متوجه میشویم که نیساریان حافظ و نگهبان تخت شاهی هستند. حال اینکه بر کسی پوشیده نیست که تخت شاه، کنایه از مرکز و محور یک کشور یا جامعه است. لذا تا زمانی که مرکز و محور اجتماعی در سلامت و آسایش باشد آن جامعه قادر به ادامة حیات و زندگی است در غیر این صورت محکوم به شکست و نابودی است. این قاعده در جسم و جان انسان نیز قابل تصور است چنانکه همه میدانیم مراکز احساسات (لامسه، بویایی، چشایی، بینایی و شنوایی) چه به صورت فردی و چه به صورت جمعی نقش مهمی در سلامت و امنیت بدن و حتی حالات روحی روانی انسان دارند بر این اساس نیساریان در این داستان از منظر عرفان میتوانند نمادی از اعضا و جوارحی باشند که مانند چشم و گوش در حفظ و حراست جسم و جان انسان از خطرات بیرونی یعنی خطراتی که از طرف محیط زیست و امثال آن انسان را تحدید میکنند نقش اساسی را ایفا میکنند.
البته با تکامل بینش عرفانی اعضایی چون چشم معانی بسیار گسترده و معنوی پیدا کرده و همین امر موجب گشته ترکیبات گستردهای از این واژگان نیز پا به عرصه تفکر عرفانی بگذارد برای نمونه چشم کنایه از «صفت بصر الهی» شده و به تبع آن ترکیبات: چشم آهوانه، چشم نرگس، چشم جادو، چشم آهو، چشم ترک، چشم خمار، چشم شهلا، چشم شیدا، چشم مخمور، چشم مست، چشم بیمار، چشم روشنان، چشم سیر، چشم سحرانگیز و چشم رنگآمیز به وجود آمده که هر کدام از معنی خاصی برخوردار است. اگر کسی خواسته باشد که بداند میتواند به کتب عرفانی و یا فرهنگ واژگان و اصطلاحات عرفانی مراجعه کند.
گفتنی است که تعدادی از اساتید احتمال دادهاند «نیساریان» تحریفشدة «ارتشتاران» باشد.
نسودیان
نماد اعضا و جوارحی است که در بقای نسل و … نقش بارزی دارند:
گروه سوم از چهار گروهی که جمشید برگزیده نسودیان یعنی کشاورزان و برزیگران است فردوسی در معرفی این گروه میگوید:
«نسودی» سه دیگر گره را شناس |
کجا نیست برکس از ایشان سپاس |
به کارند و ورزند و خود بدروند |
به گاه خورش سرزنش نشنوند |
ز فرمان سرآزاده و ژندهپوش |
ز آواز بیغاره آسودهگوش |
تنآزار و آباد گیتی بدوی |
برآسوده از داور و گفتوگوی |
نسودیان برحسب ظاهر داستان عبارت است از گروهی کشاورز که به کار کشت و داشت و برداشت اقدام میورزند اما اگر از جنبة رمزی و عرفانی به داستان نظر شود، میتوان گفت: نسودیان نماد اعضا و جوارحی است که در بقای نسل نقشی بارز و آشکار دارند، لذا توجه به این اعضا و جوارح کنایه از به اختیار گرفتن خور و خواب و خشم و شهوت است. چرا که به قول استاد سخن سعدی شیرازی
خور و خواب و خشم و شهوت شغب است و جهل و ظلمت
و به قول جلالالدین محمد مولوی
خشم و شهوت مرد را احول کند ز استقامت روح را مبدل کند
اصولاً از نظر عرفا سلیمان علاوه بر سلیمان نبی، شخصی است که بر نفس خود مالک باشد و بتواند از شهوات گوناگون دامنش را حفظ کند و بداند که:
نار شهوت می نیآرامد بآب زانکه دارد طبع دوزخ در عذاب
از منظر عرفان جمشید (که نماد سلیمان است) با تسلط بر خشم و شهوت به طور طبیعی و مشروع نیازهای جسمی و جنسی خود را نیز برآورده کرده و در نظم و بقای نسل هم اختلالی به وجود نمیآورده است.
اهنوخشی
= پیشهور، نماد اعضا و جوارحی است که در امور مختلف نقش دارند:
چهارمین گروه از مردمان، که جمشید آنان را برگزیده و به کار گماشته است پیشهوران و اهل صنعت است.
فردوسی در مقام معرفی این گروه میگوید:
چهارم که خوانند «اهنوخشی» |
همان دستورزان با سرکشی |
کجا کارشان همگنان پیشه بود |
روانشان همیشه پُراندیشه بود |
این گروه که اهل حرفههای مختلف هستند از منظر عرفان در این داستان میتوانند نماد اعضا و جوارحی باشند که در کارهای مختلفی نقش دارند. به تعبیر دیگر ثمره و نتیجة کار آنها در بقا و زندگی روزمره گروههای دیگری که پیشتر بحثشان گذشت ملموس و غیر قابل انکار است برای نمونه اگر شما فقط دست را در نظر بگیرید میبینید که انواع و اقسام کارها را با آن انجام میدهیم مثلاً مینویسیم، بذرافشانی میکنیم، نجاری میکنیم، غذا میخوریم، آهنگری میکنیم و… هدف از همة اینگونه امور هم آسایش و بقای یک پیکر است (اعم از اینکه پیکر انسان واحدی باشد یا پیکر یک اجتماع) بر این اساس این چهار گروه نقش چهار پایه و ستون خیمه یا ساختمانی را دارند که برای دوام و بقای آن لازماند حال اگر گفته شود چرا جمشید این چهار گروه را برگزیده و مورد توجه قرار داده است؟ آیا سرّی در این کار و گزینش بوده است یا نه؟ باید گفت: جواب مثبت است. در صورتی که رمزی بودن داستان را بپذیریم (که قابل پذیریش هم هست).
نوشته شده در پنج شنبه 88/3/28ساعت
3:44 صبح توسط یزدان ذوالقدر
نظرات ( ) |