سین هشتم
به نام خدا فرار!!! "از تنهایی مگریز و به تنهایی نیز مگریز، گاهی آن را بیاب و مجالی ده برای آرامش" «آبجی کوچولو» در این هیاهو و شلوغی... زمانی که هیچ کس به یاد تنهایی کسی نیست و همه سرگرم با اطرافیانشان با شوق از آینده صحبت می کنند و سرمست از "حال" هستند... کسانی زندگی می کنند، با اینکه در "حال" می زی اند ولی شوق زیستن ندارند. در این هیاهو که همه ادعای دوستی و نزدیکی دارند شاید تعداد آنان که واقعا ابراز صمیمیت کنند کمتر از انگشتان دست – حتی یک دست- باشد ولی حتما یک نفر امینت خواهد بود که با دوستی با او آسوده خاطر خواهی شد و امنیت خاطر خواهی داشت ولی یافتنش به آسانی یافتن یک دوست پرمدعا نیست؛ شاید او بارها از کنارت گذشته باشد ولی تو خسته از دوستان پوشالی، او را نیز ندیده باشی... من از یافتن یک همدم حرفی نزدم بلکه فقط و فقط منظورم دوست است، پس کلمه ی همدم را از ذهن خود پاک کنید یا هر کلمه ی معادل دیگر را... در این دنیا آنقدر سرت خلوت هست و خواهد بود که وقتی اولین کسی را که به تو ابراز دوستی می کند، می پذیری و قرص و محکم پیمان دوستی با او می بندی ، غافل از اینکه او این کار را برای تو نخواهد کرد... وقتی خود تنهایی، بیشتر می پسندی، دوستی داشته باشی که او هم تنها باشد و "مانند تو" و اگر غیر از این باشد، دل مُرده خواهی شد و شاید افسرده !... و وای به آن روز که او را با کسِ دیگری ببینی، سخت خواهد بود ولی چه می شود کرد... شاید عادت کردن خوی خوبی نباشد ولی ما بدون آنکه بدانیم به چیزهایی عادت کرده ایم، بهتر است به تنهایی هم عادت کنیم...(اگر تا حال این اتفاق نیفتاده باشد!) برای دوری از هیاهوی ادعاها بهتر است تنها باشیم یا فرار کنیم به سوی تنهایی که تنهایی سکوت است و سکوت آرامش به همراه دارد... ولی ... تا وقتی که یک دوست همانند پیدا کنیم. "بارها دوستی وفادار برای عزیزانم بودم ولی آنها مرا عزیز نداشتند..." یک ضرب المثل غیر ایرانی هست (احتمالا روسی؛شاید!) که می گوید: "دوستان امروز ، دل شکستگی های فردا !" یادداشتی به یک دوست!
Design By : Pars Skin |