سین هشتم
به نام خدا آنچه خوبان همه دارند، برای من !!! در زیبایی دلربا بود و شهره ی عالم، در سخن گیرا بود و موجز... عاشقانه عشق می ورزید به زندگی، عارفانه جواب می داد به درس پیوستگی... با هم گریه کردن را به دلداری دادنم ترجیح می داد... در خندیدن مرا یاری می کرد، در خنداندن نیز... در دلش حرفی بود اگر، بر زبان جاری می کرد... گاهی در سخن گفتن پنهان کاری می کرد... یا اگر می دید مرا در ماتمی... پیرهن روشنش را سیاه کاری می کرد... من... ساده و بی انتها در هوای دیدن آن دلربا پر زِ رویاها در کابوس او کور از خاموشی فانوس او هیچ کس مانند من پیوسته در رویا نبود آخر این قصه جز رسوایی من جا نبود هیچ کس در این زمین یا آسمان از پری از جن از دیوان و آن در خیال پردازی و رویای من کس نباشد این چنین در پای من... هر چه گفتم جز در رویا نبود عشق من جایش در این دنیا نبود... "گفتا چگونه دیدی ما را به دلربایی گفتم به خرمن گل در بزم دلربایی..." از خیال تا... هستی
Design By : Pars Skin |