سفارش تبلیغ
صبا ویژن





























سین هشتم

بخشش ما را با تدبیر عالم هستی تطبیق می دهد، تدبیری که از طریق آن یاد می گیریم بپذیریم که هر اتفاق به این دلیل در زندگی ما رخ می دهد که باید چیزی از آن یاد بگیریم.

بخشش ذات و گوهر معنویت است، چراکه ما را برای آزادی غایی و نهاییمان از رنج و عذاب ها آماده می سازد. بخشش مستلزم این است که تواناییمان در خودداری از قضاوت رشد یافته و خود را به دست سرنوشت نامعلوم بسپارد.

به هیچ وجه تصادفی نیست که همه مذاهب و ادیان قلبی که بخشنده باشد را ستایش می کنند. پیروان دین برهمایی ?? روزی را که در آن زندگی خود را صرف هریک از ?? ستون دین برهمایی می کنند را با بخشش بر مبنای درک صحیح و علم صحیح شروع می کنند و آن را با طلب بخشش از یکدیگر به پایان می رسانند.

به همین طریق، روح واقعی Holi، فستیوال رنگ هندی ها، در آغوش کشیدن یکدیگر با فراموش کردن و بخشیدن اشتباهات آنهاست. ذات و گوهر حقیقی زندگی عیسی مسیح و آموزشات او، تمرین بخشش است.

همه ما به دنیا آمده ای که بخشیدن را یاد بگیریم. دکتر ریموند مودی، که ?? سال روی تجربیات نزدیک به مرگ کار می کرده است، در کتاب خود “زندگی پس از زندگی” (Life after Life) می نویسد انسانهایی که پس از مرگ زنده شده اند، ادعا می کنند نوری خیره کننده می بینند، که معمولاً باور بر این است که این نور خداست، که آنها را تشوبق می کند به دو چیز اهمیت دهند: اول علم و بعد عشق. و بهترین آزمایشی که نشان می دهد آیا واقعاً این دو درس را از زندگی آموخته ایم این است که ببینیم تا چه میزان می توانیم دیگران را ببخشیم.

چرا نمی توانیم ببخشیم؟

مدام در فکر انتقام هستیم. همیشه در فکرمان نفرت و انتقام است چون دیگران را به خاطر اتفاقات بدی که برایمان رخ داده مقصر می دانیم. این خیال باطل به نظر تسلی بخش است. با چنین تصوراتی دیگر لازم نیست خودمان مسئولیتی بر گردن بگیریم و راحت می توانیم درمورد دیگران قضاوت کنیم بدون اینکه درمورد خودمان قضاوتی شود. این تصورات باعث می شود در معرض همدردی، دلسوزی و پذیرش دیگران قرار گیریم.

ما نمی بخشیم چون می ترسیم با بخشش ما فرد مقابل رفتار ناخواسته و غیرمنطقی خود را ادامه دهد. این یک ترس بی پایه و اساس است. احتمال های دیگر هم وجود دارد که آن فرد تحت تاثیر بخشش ما، به حماقت کار خود پی ببرد و رفتار خود را تغییر دهد. از طرف دیگر، تنفر شما ممکن است زشتی رفتارش را در نظرش توجیه کند. بنابراین، اگر واقعاً می خواهید که تغییر کند، باید بخشیدن را تمرین کنید.

ما انتظار داریم دیگران همانطور که ما می خواهیم رفتار کنند. این خیلی نامعقول است اما بدون هیچ مقاومتی اتفاق می افتد، مشروط براینکه ما آن توقع را رها کنیم و اجازه بدهیم مردم طوری رفتار کنند که یاد گرفته اند و اتفاقات طوری اتفاق بیفتند که باید بیفتد. ما باید از دنیا برای پیشامدهایی که برایمان اتفاق می افتد قدردان و شکرگذار باشیم.

ما کینه توزی می کنیم. قبول نمی کنیم که هر اتفاقی که برایمان می افتد درنتیجه همان چیزی است که خودمان دانه اش را کاشته ایم یعنی همان برخوردی که در مقابل رفتار دیگران یا واکنشی که در برابر محرک های اطراف نشان می دهیم. هیچکس مسئول تجربه های ناخوشایند ما نیست.

ترس از اینکه دیگران ما را ضعیف، احمق و ترسو قلمداد کنند. ما فکر می کنیم بخشش بهانه ای برای فرار، سستی و تنبلی یا بزدلی است و فقط آنها که قدرت جنگیدن ندارند می بخشند. اما بین ترسیدن و بخشیدن قاصله خیلی زیاد است. بله، افرادی هستند که ترس هایشان را به شکل بخشش نشان می دهند اما تصمیم شما برای بخشیدن شما را به یک فرد ترسو و بزدل تبدیل نمی کند. علاوه بر این، چرا نباید قبول کنیم که نمی توانیم بجنگیم؟ هیچ فضیلتی در جنگیدن نیست. من نمی دانم چرا همه ما عادت داریم از کسانیکه می جنگند اسطوره و قهرمان می سازیم. زمانی می توانیم بگوییم که عمل خوبی برای این جهان انجام داده ایم که به جای جنگیدن آن سعی کنیم آنرا زندگی کنیم.


نوشته شده در پنج شنبه 87/3/9ساعت 6:1 صبح توسط یزدان ذوالقدر نظرات ( ) |

درفش یا بیرق از روزگاران پیش تا کنون در زندگانی ملتها و نزد حکومتهای جهان نقش ارزنده، پرشکوه و در خور داشته است. چنانکه در کتابهای دینی و حماسه های ملی هر ملت یادمانی از آن را می توان جست و جو کرد …

درفش از باستان تا امروز کاربردی نمادین با رنگها و نگاره های گوناگون داشته و هریک از رنگها با چگونگی نژادی، استوره ها، قهرمانیها و جانبازیهای مردم در راه تراداد ها و دستآوردهای فرهنگی و تاریخی خود و از سوی دیگر با زنده و پویا داشتن یادمانها و فداکاریهای نیاکان پیوندی ناگسستنی دارد و چنان است که نشان نیرومندی، استواری، ماندگاری، پیروزگری و حاکمیت به شمار می آید.

  ای زرتشت اگر تو خواستار پیروزی بر دیوها، جادوان، پریها، کاویها و کرپانهای بیدادگر و راهزنان دوپا و گمراه کنندگان دوپا و گرگهای چهارپا و به لشکر دشمن، با سنگر فراخ با درفش بزرگ و درفش بر افراشته و درفش گشوده و درفش خونین به دسته گرفته، باشی، پس در همه روزها و شبها این نامها را نامهای خدواوند زمزمه کن.هرمزدیشت، بند ?? و ??
  فروهرهای نیک توانای پاک ورجاوندان را می ستاییم که لشکر بی شمار بیارایند، سلاح به کمر بسته، با درفشهای بر افراشته درخشان، آنانند که پیشتر فرا رسیدند. در هنگامی که خشتاویهای دلیر بر ضد دانوها می جنگیدند.فروردین دیشت، بند ??
  پس اهورا مزدا گفت : اگر مردمان بهرام اهورا آفریده را آنچنان که شاید نثار پیش آورند و ستایش و نیایشی که در خور اوست برابر بهترین راستی به جای آورند، هر آینه به ممالکت ایران لشکریان دشمن درون نشوند. نه سیل نه گری، نه زهر، نه گرودنه های لشکر دشمن و نه بیرقهای بر افراشته.مهر دیشت، بند ??

همچنین در گرشاسب نامه اسدی توسی داریم که هنگامی که ضحاک از بابل به زابل آمد، در میهمانی باشکوهی گرشاسب را میبیند و او را دلاوری شایسته و بزرگ می شمارد. از پیرامون هنرهای رزمی و دلیری گرشاسب می شنود و وی را به کشتن اژدهای ستبر و نیرومندی که در شکاف کوه نشیمن گرفته و هراس پدید آورده است گسیل می دارد.

گرشاسب در نبردی سهمگین اژدها را از پای در می آورد و ضحاک او را جهان پهلوان می خواند و برای ارج نهادن به کوششهای وی دستور می دهد که درفش ویژه ای برای جهان پهلوان آماده کنند که نماد دلیری و شیردلی گرشاسب و هم نشان کشتن اژده ها باشد.


نوشته شده در پنج شنبه 87/3/9ساعت 6:0 صبح توسط یزدان ذوالقدر نظرات ( ) |

-شلوار لی با پیرهن و کفش اسپرت میپوشند.

?- موقع حرف زدن S را “اس” تلفظ میکنند.

?- جمله های کوتاه مثل How is going on را با accent نزدیک به انگلیسی تلفظ میکنند اما اگر جمله از 5 کلمه بیشتر شود انگلیسی را فارسی صحبت میکنند.

?- در هر 10 کلمه یکبار از لغت Actually استفاده میکنند. در 10 کلمه بعدی از to be honest .

?- در ایران ماهی یکبار به زور حمام میرفتن اما در خارج هر روز دوش میگیرند و اگر کسی بوی بد دهد انتقاد میکنند.

?- به ظاهر وانمود میکنند که مثل خارجی ها Care نمیکنن اما زیر چشمی فضولی میکنند.

?- اگر لغت یا اصطلاح جدید انگلیسی یاد بگیرند در اولین فرصت ممکن جلوی دوستان ازش استفاده میکنند.

?- وقتی ایرانی جدید میاد با هیجان فرد جدید الورود را به shopping centre برده و طوری با هیجان توضیح میدهند که انگار 100 سال اینجا بودن و همه اینها را خودشان ایجاد کرده اند.

?- اگر به یک هندی یا پاکستانی توهین شود از او حمایت میکنند و صحبت از Discrimination و Racism میکنند اما اگر همین اتفاق برای یک ایرانی غریبه بیافتد خارجی میشوند و care نمیکنند.

??- همیشه در حال sue کردن هستند.

                        

??- توی ایران اگر خواهرشون دوست پسر داشت تیکه پارش میکردن اما اینجا روشن فکر هستن و مشکلی با این موضوع ندارن.

??- موقعی که ایران میرن کارت شهروندی یا گواهینامه رانندگی خارجی جلوی دیگران همش از جیبشون می افته بیرون و میگن oh shoot (shit) و برش میدارن.

??- همه چیز تو ایران مفته.

??- انجا که بودن (یعنی خارج) فلان چیز بود اما اینجا نیست (ایران)

??- توی line (queue) منظم وای میسن اگه صف بانک خارجی باشه یا صف هواپیمایی BA, AF, AC اما صف ایران نیازی نیست نوبت را رعایت کنن.

??- تو ایران سوار ماشینت میشن و کافیه فقط یک ویراژ کوچولو بدی وانمود میکنن که از ترس دارن میمیرن.

??- 4 سال همش از ایران خارج شدن اما نمیدونن تو ایران چجوری زندگی میکنن.

??- رفیق Native شون را هفته ای 100 بار میبرن رستوران ایرانی و در مورد تاریخ 10000 ساله ایران توضیح میدن.

??- اگر خارجیها در مورد برخی از اداب زشت ایرانیها ازشون سوال کنن اولا شهروند ایرانی نیستن ثانیا تقصیر احمدی نژاده.

??- دائم دنبال گرفتن انواع و اقسام credit card ها هستن 20,000 دلار Line of Credit دارن و 10 نوع کارت اعتباری. در حالیکه در مجموع ماهی 500 دلار هم به زور میتونن خرج کنن.


نوشته شده در دوشنبه 87/3/6ساعت 6:32 صبح توسط یزدان ذوالقدر نظرات ( ) |

گفتم زندگی چند بخش است؟؟ گفت:: دو بخش گفتم کدامند؟؟ گفت : کودکی، پیری گفتم: پس جوانی چه شد؟؟ گفت با عشق ساخت، با بی وفایی سوخت، با جدایی مرد......
نوشته شده در دوشنبه 87/3/6ساعت 6:31 صبح توسط یزدان ذوالقدر نظرات ( ) |

بنده آنی که در بند آنی .                      ابوسعیدابوالخیر

دل بی دوست درخت بی ثمر است.( حضرت علی (ع))
 
 
زندگی را دوست دارم به شرط آن که: (ز)آن زندان نباشد (ن)آن ندامت نباشد (د)آن درماندگی نباشد (گ) آن گورستان نباشد (ی)آن یاس نباشد


نوشته شده در دوشنبه 87/3/6ساعت 6:31 صبح توسط یزدان ذوالقدر نظرات ( ) |

فقل تعالوا ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الکاذبین
پس بگو (اى پیامبر( بیائید ما و شما با فرزندان و زنان خود با هم با مباهله بر خیزیم (یعنى در حق یکدیگر نفرین کنیم ) تا دروغگویان را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم
این آیه بطور صریح و آشکارا ندا مى کند بر اینکه پیغمبر اکرم صلى الله علیه وآله هنگامى که با نصاراى نجران مباهله فرمود، حضرت صدیقه سلام الله علیها نیز در این مورد شرکت داشت ، و او وجود مقدسى است که میان چهار معصوم دیگر در آیه مباهله قرار گرفته است ، دو معصوم : ابنانا (حسنین ع ) و دو معصوم : انفسنا (پیغمبر ص و على ع ) و یک معصومه : نسائنا: ما بین آنها، که از نساء منحصر است به این وجود مقدس ، و با توجه به این مطلب که مباهله (ابتهال و نفرین کردن ) با نصاراى نجران یک کار عادى نیست ، و با زن و مرد عادى نمى توان اقدام به مباهله کرد و طرف مقابل را مغلوب و رسوا نمود، بلکه صلاحیت اقدام به چین امر خطیرى را افراد مقدس و شایسته اى دارا هستند که مورد نظر مرحمت حضرت حق تبارک و تعالى بوده باشند، و حضرت صدیقه سلام الله علیها نیز یکى از آن شخصیتهائى است که مشمول این آیه شریفه است و این از مسلمات است .
نوشته شده در دوشنبه 87/3/6ساعت 6:30 صبح توسط یزدان ذوالقدر نظرات ( ) |

انسان هیچ وقت بیشتر از آن موقع خود را گول نمیزند که خیال میکند دیگران را فریب داده است
آن کس که می گرید یک درد دارد و آن کس که می خندد هزار و یک درد

نوشته شده در دوشنبه 87/3/6ساعت 6:29 صبح توسط یزدان ذوالقدر نظرات ( ) |

بسم الله الرحمن الرحیم

برخی واژه ها گاهی به غلط ترجمه و تفسیر می‌شوند؛ مثلاً صبر را گاهی به «تحمّل» و «قبول ظلم» معنا می‌کنند و می‌گویند یک مسلمان صبور، باید بر هر ظلمی که بر او وارد شد، صبر کند.
این تفسیر که در واقع ظالم‌پروری و حقارت‌طلبی است، ابداً در مورد صبر صحیح نیست؛ بلکه صبر به معنای مقاومت، پایمردی، برخورد صحیح با مشکلات و تحکیم و تثبیت حق است، هر چند مستلزم از دست دادن مال و جان و آبرو باشد.
قیام امام حسین علیه السلام یک نمونه بارز صبر است؛ همچنان که صلح امام حسن علیه السلام نیز الگوی تمام عیار صبر بود. زیرا امام مجتبی علیه السلام می دید اگر شمشیر بکِشد، معاویه تمام شیعیان امیرالمؤمنین علی علیه السلام را می کشد و بر تخت سلطنت می‌نشیند و همانطور که خودش گفته بود، نام مبارک رسول الله را برای همیشه از صفحه تاریخ می‌زداید.
اینجاست که امام و حجت خدا کاسه صبر را هر چند که تلخ است، می‌نوشد و با صلح خود، جان شیعیان را حفظ می فرماید.
امام حسین علیه السلام هم بر اساس همین منطق می دید که اگر در خانه بنشیند و با یزید مقابله نکند، دیگر هیچ‌کس را یارای آن نیست که این مردم خفته و جاهل را از خواب غفلت بیدار کند و هشدار دهد. لذا خونش را در این راه ریخت و جوانانش را قربانی کرد و به اسارت زنان و فرزندانش رضایت داد.
بنابراین صبر، پایمردی و استقامت مناسب است که گاهی در لباس سکوت و صلح جلوه می کند و گاهی در لباس فریاد و خون.
خدای تعالی در سوره بقره آیه 177درباره متقین می فرماید:« والصابرین فی الباساء و الضراء» (آنها در سختی‌ها و بلایا صبر را پیشه می‌کنند و با پایمردی و استقامت قدم برمی‌دارند.»

محقّق طوسی می‌فرماید:«صبر به معنای خودنگهداری و حفظ نفس است؛ به طوری که شخص در مقابل سختی ها جزع و بی‌تابی نکند و در باطنش، اضطراب حاصل نگردد و زبان به شکایت باز نکند.»
صبر به انواعی تقسیم می‌گردد:«صبر بر مصیبت، صبر بر طاعت، صبر بر ترک معصیت، صبر بر حسن خلق.»

راغب می‌گوید:«صبر لفظ عامی است که برحسب موارد، اسم های گوناگون دارد؛ مثلا صبر در مقابل مصیبت به همان کلمه «صبر» تعبیر می شود، استقامت در میدان نبرد را «شجاعت» گویند، به پایمردی در مقابل ناملایمات «سعه صدر»، به صبر در نگفتن سخن « کتمان » و به صبر بر خوردن غذا «صوم» (روزه) می‌گویند.»

صبر نوعی تحمل مشقت است که اگر با بینش الهی توأم گردد، ارزش فوق العادی دارد؛ به طوری که حضرت امام جعفر صادق علیه السلام می‌فرماید:«الصبر رأس الایمان» (صبر نسبت به ایمان، مانند سر است نسبت به بدن.)

امام باقر علیه السلام می فرماید:«بهشت در سختی و صبر پیچیده شده است. هر کس در دنیا بر سختی ها و ناملایمات صبر و بردباری ورزد داخل بهشت می‌شود؛ جهنم نیز به لذات و شهوات پیچیده شده است؛ و هر کس به دنبال لذت‌ها و خواسته‌های نفسانی برود، به جهنم داخل می‌گردد.»

امام صادق علیه السلام می‌فرماید:«ما صابر و شکیباییم و شیعیان ما صابرتر و شکیباترند... زیرا ما از همه چیز آگاهیم و صبر می‌کنیم ولی شیعیان ما از بسیاری چیزها آگاه نیستند و با این حال همچنان صبر پیشه می‌کنند.»

جابر از امام باقر علیه السلام پرسید:« صبر جمیل چیست؟»
فرمود:«صبری است که شخص زبان شکوه و شکایت به سوی مردم باز نکند.»

رسول خدا صلی الله و علیه و آله و سلم فرمود:«در روز قیامت که همه خلایق جمع هستند، منادی از طرف خداوند ندا می‌کند که اهل صبر کجایند.
گروهی از مردم برمی‌خیزند. دسته‌ای از ملائکه به استقبال آنها می‌آیند و می‌پرسند «صبر شما چه بوده است؟»
می‌گویند «ما بر طاعت خداوند و ترک معصیت او صبر کرده‌ایم.»
منادی ندا می کند که:«بندگان من راست می‌گویند. راه آنها را باز کنید تا بدون حساب به بهشت بروند.»

منابع:
بحار الانوار، ج 71، باب 62


نوشته شده در شنبه 87/3/4ساعت 5:13 صبح توسط یزدان ذوالقدر نظرات ( ) |

در حاشیه خون بازی 

    نفرینی ایتالیایی هست با این مضمون: «الهی به درد سگی دچار بشی که سوهان لیس می زنه،» به این دلیل که در چنین وضعیتی لذت سگ از لیسیدن سوهان بیشتر از دردی است که حس می کند. به این ترتیب او آنقدر به خوردن خون خود مشغول می شود تا از بین برود. این مشغولیت با آزردگی خود، در مواردی از رفتار انسان نیز نمود می یابد و او را در وضعیت های خواسته یا ناخواسته لذت از آزار خود قرار می دهد. نشئگی از نمونه های بارز این بازی است. مساله درخور توجه، تمایل امروز بشر به سمت درک بیشتر این نوع خاص از لذت است.
    
    خون بازی گزارش تصویری سیاه و سفید درباره این نسل به سیم آخر زده است. کاربرد فعل زدن در اثر به صورت بارزی به خودزنی نسلی از خود بریده و متلاشی اشاره دارد. مواجهه مخاطب با اجراهای متفاوت فعل زدن در اثر دقیقاً به همین نکته برمی گردد. وقتی سارا را در حال زدن مواد می بینیم یا وقتی او را در حال زدن رگ. و حتی وقتی که با خطاب و هدف قرار دادن خود به عنوان تنها کسی که پیش رو دارد، می گوید: «دیگه هیچی ندارم، بزنم.» اگرچه هسته اصلی قصه حول مصائب اعتیاد سارا می گذرد اما در حواشی آن با طرح مساله بزرگی مواجهیم. ما سارا را در وضعیت برزخی و آویزانی بین سیاه و سفید می بینیم. تقلای او به ترک مصرف و اشتیاقش به پوشیدن لباس عروسی و دل دادن به تماس های کسی که دارد به سمت او می آید در پس زمینه سیاهی ناشی از سفیدی که به شدت او را احاطه کرده و ناتوانی اش را به شکل تمایل ناخواسته برای مصرف هر بار آخرش تصویر می کند. این وضعیت دوگانگی در شهر و جاده به یک اندازه قابل سرایت نشان داده می شود و در خلال روایت سردرگمی سارا با صحنه هایی از ازدحام هم نسلان او در پاساژ و خیابان و جاده مواجه می شویم. سارا به ما می گوید: «همه شون می زنن الان نه دو سال دیگه همه شون مثل منن.» این «زدگی» - به شیوه هایی که شرح آن رفت - به صورت آشکار و پنهان از حقیقت تلخی که همه چیز را به خود آغشته کرده می گوید. مسیر حرکت درد در «خون بازی» از سطح به عمق و حرکت نشانه های ناشی از آن از عمق به سطح نشان داده می شود و سارا به عنوان شاخص نسل خود با نشانه های دور چشم و روی دستانش، به شکل نمادینی از آینده مسری و مشترک دیگرانی که دورتر از او در حال رقص و شادی هستند، سخن می گوید.
    
    روایت بین دو نقطه روشن در زمینه یی نیمه تاریک شکل می گیرد. سارا و مادرش در جاده یی سرسبز و گاه بارانی به سوی امیدی که در راه نیست و راه به سمت اوست در حرکتند. مشخصه اصلی خون بازی همین است. مقصدی به نام «لیلا» که قرار است سرنوشت محتوم سارا را به شکلی که برای مخاطب تعریف نمی شود، تغییر دهد. تمام اتفاقاتی که قرار است به دست «لیلا» بیفتد با دل سارا در ارتباط است. مادر می گوید: «این بار فرق می کنه، سارا «لیلا» رو دوست داره.» امیدی که مادر سیاهپوش را بغل گرفته است، منتظر ساراست و با تماس های مکرر از وضعیت و موقعیت او آگاهی می یابد. امیدی که رابطه یی دو سویه ایجاد کرده و از انفعال ناشی از انتظار کشیده شدن دور می شود. انتخاب نام لیلا برای مقصد نهایی، به دلیل پتانسیلی که این نام در خود دارد نمی توانسته بی دلیل باشد.
    
    در سمت دیگر روایت «آرش» قرار دارد به عنوان نیروی محرکه اصلی برای سفر درونی و بیرونی سارا. تنها بارقه های خنده سارا را در گفت وگوی با او می بینیم و موسیقی متن اثر نیز به مدد زنگ موبایل سارا که به آرش اختصاص داده شده، شکل گرفته است. در طول مسیر صدای پیگیر زنگ های لیلا و آرش یک لحظه سارا و مخاطب را به خود وانمی گذارند.
    
    بنی اعتماد در مصاحبه یی گفته است که پرداختن به اعتیاد یک زن، به این خاطر است که این مساله در زنان شکل پنهان تری و من می گویم ویرانگرانه تری دارد. اگرچه همه به یک اندازه آنچنان که «لیلا» می گوید در معرضند ولی باید پذیرفت که آسیب پذیری زنان در قبال مسائل مشخص و نامشخص فرهنگی و اجتماعی غیرقابل مقایسه با موارد مشابه در مردان است. زنان در چنین وضعیتی خود را به شکل ناخواسته یی به درون احتمالات دیگری پرتاب می کنند که چه بسا ویرانگرتر از خود اعتیاد است. اگرچه عنوان کردم که خون بازی تنها تلنگری به مساله اعتیاد می زند و محدوده بزرگتری از خودویرانی را شامل می شود. از میان آثار ساخته شده با موضوع اعتیاد در جشنواره بیست و پنجم، سنتوری با پرداختی کلیشه یی به این قضیه درست در نقطه مقابل خون بازی قرار می گیرد. امروزه مساله اعتیاد ناشی از هیچ چیز نبوده و به شکل یک بازی به اجتماع آدم ها راه یافته است. این بازی در نام تکان دهنده اثر نمود پیدا کرده است و تشابه آن با جانبازی و خودبازی به تداعی خودزنی و خودویرانی و خودکشی منجر می شود. مساله یی که فراگیرتر از اعتیاد و پنهان تر از آن در این اجتماع رسوخ کرده و آن را با سرعت نامحسوسی به سمت نابودی پیش می برد. در نهایت مخاطب سارا را پشت شیشه یی که نور وضوح دیدش را محدود کرده، در کنار لیلا ترک می کند و در حالی که روی سفیدی پایان فیلم متمرکز شده و نفس راحتی می کشد به جواب سوالی فکر می کند که چه چیزی می توانست سارا را نجات بدهد؟


نوشته شده در شنبه 87/3/4ساعت 5:12 صبح توسط یزدان ذوالقدر نظرات ( ) |

سعید اسدی از «عشق گمشده» تا «مهمان»

«مهمان» چهارمین ساخته سینمایی «سعید اسدی» به عنوان یکی از فیلم های اکران نوروزی از اسفندماه سال گذشته بر پرده سینماهای تهران آمد و به رغم همه پیش بینی ها به خاطر داشتن مضمونی کمدی و حضور چهره های محبوب چون امین حیایی، محمدرضا شریفی نیا، پوریا پورسرخ و... آنچنان که پیش بینی می شد فروش زیادی نداشت.مقایسه فروش خیره کننده کمدی «اخراجی ها» با فروش این فیلم ما را راحت تر به نتیجه می رساند. اما به غیر از این مسائل نکته اصلی فیلم سازنده آن «سعید اسدی» است. کارگردانی که به هیچ طریقی نمی توان این فیلم را به کارنامه اش الصاق کرد. این مطلب مروری گذرا به یک دهه حضور این کارگردان در سینمای ایران دارد و اینکه چطور به ساخت فیلمی چون «مهمان» رسیده است.اینکه چگونه کارگردانی چون سعید اسدی، که در زمان ورودش به عرصه سینمای ایران، او را از امیدهای مسلم این سینما می دانستند، روندی را پی می گیرد که از ساخت فیلمی متوسط به فیلمی کم ارزش ختم می شود، از جمله سوالات بی پاسخی است که روند اضمحلال استعدادها را نیز در این سینما می تواند مورد کاوشی - نه چندان دقیق، البته - قرار دهد...اسدی که به ایران آمد، فضای امیدوارکننده یی پیرامون او شکل گرفت. می گفتند در خارج از کشور فیلم های خوبی ساخته از جمله «اپبرو خشک می شود» و امید می رفت این روند را در سینمای ایران نیز ادامه دهد. این در حالی بود که سعید اسدی همزمان با ورودش به ایران در گفت وگوهای متعددی، این انتظارت را افزایش هم داد. حقیقت این است که در آن سال ها، منابع خارجی به این شکل حاضر در دسترس نبودند و می شد راحت تر به حرف های اشخاص استناد کرد.در بدو ورود به ایران، او قصد داشت فیلمی در مورد انفجار هواپیمای ایرباس ایران توسط ناو هواپیمابر امریکایی به نام«مرثیه برای یک دوست» بسازد. اما نشد و این موضوع باعث شد همه تفکرات و پیش بینی ها در مورد این فیلمساز به هم بریزد.اولین فیلم «اسدی» در ایران به نام «عشق گمشده» را می شد به نحوی نادیده گرفت و ضعف های فیلم را به حساب ناآشنایی او با شرایط فیلمسازی در ایران گذاشت. این فیلم، کاری کاملاً متوسط بود ولی بار نوستالژیک آن، تا حدی در ارتباط با سازنده اش، باعث می شد آن را اثری شخصی به شمار آوریم و از کنار ضعف های فراوانش بگذریم. کما اینکه فیلم، از نظر فنی و تکنیکی هم نشانی از کارگردانی نداشت که به گفته خودش اسم و رسمی در سینمای امریکا دارد و خیلی راحت می شد از نظر فنی و تکنیکی فیلم اسدی را در رده دیگر آثار متوسط سینمای ایران قرار داد.

فیلم دردسرساز و بحث انگیز «سیب سرخ حوا» که سال ها نام های متعددی برای ساخت آن در مطبوعات عنوان می شد (الوند، کیمیایی، قویدل و...) فیلم بعدی سعید اسدی بود که به رغم برخورداری از مضمونی جسارت آمیز درباره ازدواج موقت دختر و پسر و حضور ستارگان پرطرفداری چون نیکی کریمی و پارسا پیروزفر به خاطر ضعف ساختاری و کارگردانی ضعیف اعتبار چندانی برای اسدی به ارمغان نیاورد و فقط اثر دیگری را به کارنامه او افزود.«آواز قو» با مضمون جسورانه اش در زمان ساخت، می توانست تا حدی اعتبار از دست رفته اسدی را بازگرداند. مضمون تند و تیز فیلم امکان بحث های متفاوتی را در مطبوعات سال های 79 و 80 در مورد این فیلم ایجاد کرد. فیلم از نظر فنی هم به نسبت ساخته های قبلی «اسدی» اثری شسته رفته تر و کارشده تر بود. موضوع «آواز قو» که پیمان معادی فیلمنامه آن را نوشته بود در مورد عصیان جوانان بود و حضور بازیگر محبوبی چون بهرام رادان در نقش قهرمان اصلی داستان «آواز قو» را به فیلم مورد علاقه جوان ها بدل کرد و فروش بالایی برایش رقم زد. از نظر ایجاد موج هم «آواز قو» اثری موفق بود و این گمان را ایجاد کرد که باید از این پس «اسدی» را با این فیلم به قضاوت نشست. حقیقت این است که ارزیابی «سعید اسدی» با همین فیلم نتیجه یی یکسر متفاوت با ارزیابی او با کلیت کارهایش در ایران را در اختیار منتقدان قرار می داد. چرا که «آواز قو» یک کار آبرومند با مایه های تند و تیز اجتماعی و سیاسی بود. از آن فیلم هایی که تا آن زمان جایش در سینمای ایران خالی بود و بنابراین انتظار می رفت حالا که این کارگردان راهش را یافته و زبان سینمایش را پیدا کرده، بهتر می تواند به حیات خودش در سینمای ایران ادامه دهد.موفقیت «آواز قو» باز هم بلندپروازی «اسدی» را تحریک کرد و او تصمیم گرفت فیلم «آشوب» را که داستانش در لبنان می گذشت بسازد. مقدمات کار هم فراهم شده بود، ولی ترور «رفیق حریری» همه چیز را به هم ریخت و فیلم، ساخته نشده به محاق رفت و این اتفاق به بهای بیکاری حدوداً هفت ساله این کارگردان انجامید.اخبار تازه ترین ساخته سعید اسدی با عنوان «مهمان» در رسانه ها خیلی ها را شگفت زده کرد. با خلاصه داستانی که از فیلم منتشر شده بود، کسی نمی توانست ارتباطی بین این مضمون با کسی که «آواز قو» را ساخته بود برقرار کند. «مهمان» در مایه های کمدی سازی های نازل سال های اخیر بود. از جنس فیلم هایی چون «شارلاتان»، «شاخه گلی برای عروس»، «چپ دست»، «سوغات فرنگ» و این اواخر «راننده تاکسی» (که شباهت داستانش به این فیلم زیاده از حد تصور بود). فیلم که به نمایش درآمد، به رغم تلاشی که در ساخت حرفه یی و آبرومند آن صورت گرفته بود اما باز هم امیدها را به اسدی کم رنگ کرد.مهمان بیش از آنکه فیلمی از اسدی باشد، اثری متعلق به تهیه کننده اش است که در چارچوب ها و مختصات محصولات آن قرار می گیرد. «مهمان» حتی در انتخاب هنرپیشه ها هم نوآوری ندارد. امین حیایی مستقیماً از «کما»، «اخراجی ها» و... پا به دنیای این فیلم گذاشته. شریفی نیا هم همان شریفی نیای همیشگی است و... این انتخاب ها که از سوی کارگردان و تهیه کننده صورت گرفته است بدون شک انگیزه یی جز بالا بردن رقم فروش فیلم را در پی نداشته است و با همفکری و مشورت تهیه کننده انتخاب شدند. به هر صورت نتیجه به دست آمده از ساخت فیلم «مهمان» صحبت درباره سرانجام فیلمسازی سعید اسدی در ایران را دشوار می کند اینکه آیا ظرفیت های سینمای ایران محدود است یا توانایی های خود اسدی در همین اندازه بود.


نوشته شده در شنبه 87/3/4ساعت 5:12 صبح توسط یزدان ذوالقدر نظرات ( ) |

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
Design By : Pars Skin