سفارش تبلیغ
صبا ویژن





























سین هشتم

بر پایه پژوهشی که با بودجه مایکروسافت انجام شده، اعلام شد که طرح پس‌زمینه نمایشگر و چیدمان اجزا روی آن نمایانگر، شخصیت، عادات و رفتار کاربر است. ‌

به گزارش جام جم‌، دونا داوسون، متخصص روان‌شناس در زمینه رفتارشناسی و شخصیت‌شناسی، برای نمونه مطالعاتی از صفحه نمایشگرهای کارمندان یک اداره استفاده کرده است.

وی گفت که شخصیت‌ها به چند دسته و شاخه تقسیم می‌شوند، که می‌توان از میان آنها به عمومی بودن، منزوی بودن، هدفمند بودن، هنرمند بودن و اجتماعی بودن هر فرد پی برد. ‌

دسکتاپ

وی همچنین گفت: «میزکارهای ما فضای شخصی ما هستند و اطلاعات دقیقی از خود ما منتقل می‌کنند.» داوسون همچنین به دیلی‌تلگراف اعلام کرد که شیوه چیدمان آیکن‌ها در صفحه نمایشگر، نمایانگر برخی از ویژگی‌های شخصیتی است:

– آیکن‌هایی که در صفحه ‌پخش هستند، نشان می‌دهند که صاحب آن از عدم تمرکز رنج می‌برد.

– آیکن‌های جفت شده در دو طرف صفحه نمایش و به‌تعداد مساوی نشان می‌دهد صاحب آن دارای قدرت خوبی در تصمیم‌گیری در شرایط سخت است. ‌ ‌

– صفحه‌های شلوغ و پر از آیکن نشان می‌دهد که شخص همه چیز را دم دست نیاز دارد و دوست دارد در زندگی همه‌چیز تحت کنترلش باشد، اما ممکن است این موضوع به عدم‌سازماندهی امور وی نیز برگردد. ‌ ‌

– صفحه پس‌زمینه شخصی نشانگر اولویت و دغدغه ذهنی فرد است. معمولا والدین تصویر کودکان را می‌گذارند یا مسافران تصویر محل‌های بدیع را در بک‌گراند خود خواهند داشت. تصویر دوستان، نشان‌دهنده محبوبیت فرد است. ‌ ‌

– صفحه آبی ساده نشان دهنده این است که صاحب کامپیوتر علاقه چندانی به نشان دادن زندگی شخصی خودش ندارد.


نوشته شده در جمعه 88/1/14ساعت 4:7 صبح توسط یزدان ذوالقدر نظرات ( ) |

این روزها استفاده از فلش مموریها و کول دیسک‌ها بسیار فراگیر شده، از طرفی دیگر ویروس‌ها و کرم‌های زیادی نیز در کمین فلش مموری‌ها نشسته‌اند.

اکثر این کرم‌ها به محض اتصال فلش به یو اس بی منتقل می‌شوند و یک فایل اتوران(AutoRun) در ریشه درایو ایجاد می‌کنند و باعث گسترش خود می‌شوند. بسیاری از آن‌ها توسط یک آنتی ویروس به روز شناسایی و حذف می‌گردند و بسیاری هم که جدید هستند به انتشار خود ادامه می‌دهند. اما همیشه پیشگیری بهتر از درمان است.

روش اول

در ادامه روشی جدید را به شما آموزش می‌دهیم که از ویروسی شدن فلش خود به طور کامل جلوگیری کنید و با خیال راحت به هر کامپیوتری که می‌خواهید فلش خود را متصل کنید.

بطور خلاصه در این روش می‌خواهیم مقدار فضای خالی موجود در فلش را با یک فایل ساختگی یا Dummy پر کنیم تا هیچ فایلی نتواند درون فلش ذخیره و ایجاد شود. البته این روش زمانی کارآمد است که شما می‌خواهیداز اطلاعات داخل فلش مموری خود استفاده نمایید و نیازی به فضای خالی آن ندارید.

قبل از انجام این کار نیاز به دانستن میزان فضای خالی موجود در فلش داریم. برای این کار بر روی درایو فلش راست کلیک کنید و گزینه Properties را برگزینید. در پنجره باز شده میزان دقیق فضای خالی را یاداشت کنید.

حال در قسمت run فرمان Cmd را تایپ کنید. در این قسمت ما می‌خواهیم توسط فرمان Fsutil یک فایل با حجم دلخواه ایجاد کنیم بدین منظور فرمان زیر را وارد کنید و کلید Enter را فشار دهید.

fsutil file createnew F:\IamDummy 1300594688

شما باید بجای عدد مذکور میزان فضای خالی در فلش مموری خود و به جای درایو F، درایوی را که معرف فلش مموری‌تان است وارد نمایید و منتظر شوید تا فایلی با نام Iamdummy با حجم مورد نظر ساخته شود. انتخاب این نام دلخواه بوده و می‌توانید یک نام دیگر را برگزینید.

حال اگر دوباره میزان فضای خالی در فلش خود را مشاهده کنید خواهید دید که عدد صفر نمایش داده می‌شود این بدین معنی است که حتی 1 بیت هم فضای خالی در فلش شما موجود نیست !

حال درون فلش خود یک فایل txt جدید ایجاد کنید و متنی را به اندازه 1 کاراکتر درون آن تایپ کنید و آن را ذخیره کنید خواهید دید که با پیغام کمبود فضا مواجه می‌شوید.

زمانی که خطر مواجه با ویروس‌ها برطرف شد، می‌توانید فایل ساخته شده(Iamdummy یا هر نام دیگر) را از حافظه فلش پاک نمایید.

توجه: اگر در باز کردن درایو فلش مموری به مشکل برخوردید، روی درایو راست کلیک کرده  گزینه Explore را انتخاب نمایید.

 

روش دوم

برنامه ThumbScrew را دانلود کنید و در فلش ذخیره نمایید. اگر فلش خود را به سیستمی متصل کرده‌اید که احتمال آلودگی آن بالاست و شما نگران ویروسی شدن فلش خود هستید. برنامه را اجرا کرده و با راست کلیک روی آیکون آن، فلش خود را فقط قابل خوانش( Read Only) کنید.


نوشته شده در جمعه 88/1/14ساعت 4:6 صبح توسط یزدان ذوالقدر نظرات ( ) |

امروز ما قصد داریم به شما کمک کنیم بتوانید یک گوشی ایده‌آل و کار آمد را با صرف هزینه معقول خریداری کرده و مورد استفاده قرار دهید. این مقاله به شما کمک می‌کند تا  تصمیم بهتری برای خرید یک گوشی بگیرید. ‌ ‌

خرید گوشی

ابتدا یک قلم و کاغذ تهیه کرده و لیست انتظاراتی که از یک گوشی موبایل دارید را در آن یاداشت کنید. این انتظارات می‌تواند شامل آنتن‌دهی خوب، خوش‌دست بودن، دارای سیستم عامل خاص بودن، داشتن امکانات متفرقه از جمله دوربین و ... و خیلی چیزهای دیگر باشد. حال در زیر آنها مبلغی که شما می‌خواهید برای این کار هزینه کنید را یاداشت کنید. اکنون برای پیدا کردن گوشی‌هایی که مشخصات مورد نظر شما را دارند، باید به سایت‌هایی مراجعه کنیم که مشخصات کل گوشی‌های تولید شده و موجود در بازار را در خود داشته باشند. به سایت http://www.gsmarena.com که در حال حاضر از بزرگترین و معتبرین‌ترین سایت‌های موجود است، مراجعه کنید. (البته سایت‌های فارسی زبان زیادی هم وجود دارند که در این زمینه فعالی می‌نمایند.)

سپس برندهای مختلف گوشی‌هایی که با مشخصات شما همخوانی یا نزدیکی زیادی دارند را یاداشت کنید. البته ذکر این نکته ضروریست که استایل و یا ظاهر گوشی نقش به‌سزایی در انتخاب یک گوشی دارد. گاهی یک گوشی با داشتن امکانات منحصربه‌فرد و بالا، به‌علت نداشتن ظاهری جالب و زیبا مورد توجه قرار نمی‌گیرد و گاه عکس این قضیه اتفاق می‌افتد. پس ترجیحا شما نیز گوشی‌هایی را انتخاب کنید که علاوه بر داشتن مشخصات مورد نظر، دارای ظاهری زیبا نیز باشند. ‌پس از لیست کردن باید به‌سراغ قیمت‌های آنها بروید. بسیاری از سایت‌های مختلف اقدام به گذاشتن قیمت‌های روزانه می‌کنند، اما باید توجه داشت که هیچ کدام از این قیمت‌ها واقعا به‌روز نیستند و نیز قیمت‌های وسایلی همچون موبایل روزانه تغییر کرده و کم یا زیاد می‌شوند. پس بهترین راه مراجعه به فروشگاه‌های موبایل است. هیچ‌گاه تنها با پرسش از یک یا دو فروشگاه، خرید نکنید، مگر این‌که به قیمت‌های آن فروشگاه اطمینان داشته باشید!

htc touch hd

در ضمن نکات زیر را نیز مد نظر قرار دهید: ‌ ‌

1– همیشه به این نکته توجه داشته باشید که خرید این موبایل با این مشخصات بالقوه واقعا ضروریست؟ آیا وجود این سیستم عامل و یا این برنامه و یا حتی این کیفیت دوربین برای ما واجب است؟! چه بسا کسانی هستند که موبایل‌هایی را با قیمت‌های بسیار بالا تهیه می‌کنند، ولی از خیلی از امکانات آن استفاده نمی‌کنند. شما باید به این نکته توجه کنید که واقعا از آن وسیله مورد نظر به چه میزان استفاده می‌کنید؟

به‌طور مثال با گوشی‌هایی با دوربین‌های 5 یا 8 مگاپیکسلی چه میزان عکس می‌گیرید. آیا به میزانی هست که خرید شما را از یک گوشی با این دوربین توجیه کند؟ پس همیشه میزان توقعات خود را سنجیده و سعی کنید از حد آن تجاوز نکنید. این کار جز این‌که هزینه شما را برای یک گوشی افزایش دهد، هیچ نتیجه دیگری در بر نخواهد داشت.

2– به اصل بودن یک گوشی توجه کنید. قبل از خرید در بازار حتما راه‌های تشخیص اصل بودن یک گوشی موبایل را در اینترنت جستجو کنید و سعی کنید از فروشندگانی خرید کنید که به آنها اطمینان کامل دارید. میزان قیمت یک گوشی تقلبی و یک گوشی اصل گاهی به 2‌،3 برابر نیز می‌رسد. پس در خرید آن دقت کافی داشته باشید. ‌ ‌

3– از لحاظ کمی و کاستی و ایرادات موجود در نزد خریدار گوشی را به‌دقت وارسی کنید. هر گوشی شماره سریال خاصی دارد که معمولا در قسمت بدنه گوشی، داخل سیستم عامل گوشی و هم چنین بر روی جعبه گوشی درج شده است. از برابر بودن همه شماره‌ها اطمینان حاصل کنید. همچنین بدنه و صفحه نمایش گوشی خود را به‌دقت نگاه کنید و از وجود نداشتن یک خراش کوچک اطمینان حاصل کنید. همچنین از خراب و یا معیوب نبودن اجزای دیگر مثل بلندگوها، میکروفون و دیگر اجزای موبایل نیز اطمینان حاصل کنید. ‌ ‌

4– قبل از خرید با چند نفر که این گوشی را خریداری کرده‌اند، راجع به نحوه کارکرد آنها سوالاتی را مطرح کنید. چه بسا ممکن است نحوه اطلاعات ارائه شده با نحوه کارکرد آنها تفاوت داشته باشد. این‌ها تنها چند نکته درباره خرید یک گوشی موبایل بود. البته باز هم به این نکته اشاره می‌کنیم که تمامی انتظارات شما از وسایل موجود در یک گوشی امری شخصی است و نباید به این مقاله به دید یک اجبار نگریست. ‌

 

منبع: کلیک


نوشته شده در جمعه 88/1/14ساعت 3:55 صبح توسط یزدان ذوالقدر نظرات ( ) |

ادبیات چندصدایی یا poly phony چیست؟
این اصطلاح را نخستین بار باختین از موسیقی وام

گرفت. در آوای مونوفونی (تک صدایی) یک ملودی در

ساده‌ترین شکل خود توسط خواننده یا نوازنده اجرا

می‌شود. زمانی صدای خواننده را سازی همراهی کند یا

یک ملودی به وسیله دوساز، اجرا گردد، به آن هوموفونی

وهنگامی که چند ملودی با هم درآمیزد (با چند ساز یا

ساز همراه با آواز) حالت پلی فونی ایجاد می‌شود
.
ملودی‌های اجرا شده توسط هر ساز، در حالت پلی فونی،

الزاما در یک جهت با هم پیش نمی‌روند و می‌توانند در

جایی، وارد هارمونی و در جایی، خارج یا به صورت ناقص

تمام شود. در ادبیات چند صدایی، شخصیت‌ها هرکدام از

دیدگاه خود به جهان می‌نگرند و جهان بینی خاص خود را

دارند
.
دیدگاه راوی یا نویسنده فقط به عنوان یک صدا در کنار

آواهای شخصیت‌ها در اثر حضور دارد. هرچند باختین

نظراتش درباره ادبیات چندصدایی را معطوف به رمان

می‌داند ولی با طرح مواردی که بدان اشاره می‌شود آن

را به هرگونه ادبی از جمله نمایشنامه می‌توان تعمیم

داد
.
باختین در مطالعات خود تضادهای فردی و زبانی در

اجتماع، گسترش زبان و لهجه‌های گوناگون در ادبیات،

روایت‌های گوناگون از یک واقعه، پرداختن به دروغ و

نقیصه در اثر ادبی، تغییر شیوه بیان، ناقص ماندن

روایت و روابط بینامتنی را نظریه‌هایی برای بیان

فلسفه و زبان شناسی خود در تعریف ادبیات چند صدایی

می‌داند. بنابراین تعریف، ادبیات چند صدایی می‌تواند

مسائل مهم اجتماع و نقدی بر حکومت‌های توتالیتر

باشد. اما آیا این ادبیات چند صدایی نمی‌تواند برای

فرهنگ مونولوگ پسند جامع ما راهکار و نقطه آغازی

باشد؟

پیوند اقوام و ملیت‌های گوناگون با تکیه بر مفهوم

دیالوگ شاید ایده آل دوری باشد. ولی این نمی‌تواند

دلیلی برای دوری جستن از ترویج فرهنگ دیالوگ و شنیدن

صداهای دیگران توسط آثار ادبی باشد. همچنین سبب

نمی‌گردد تا باری از دوش نویسندگان و اساتید ما در

هر یک ازعرصه‌های ادبی، از شعر گرفته تا رمان و

نمایشنامه بردارد؟

به همین دلیل از نام‌هایی چون بهرام بیضایی انتظار

می‌رود در جامعه‌ای با شرایط فرهنگی کنونی به تبلیغ

نیازهنردیالوگ بپردازند تا پرداختن به روایتی تک صدا

به وسیله اشخاص گوناگون و بازگویی مونولوگ‌های فردی

زیربیرق نویسنده دانای کل، واژه‌ساز چیره‌دست و حاکم

بلامنازع روایت خطی
.
افرا که جزو آخرین نوشته‌های استاد محسوب می‌شود و

هم اکنون در تالار وحدت در حال اجراست، نمایشی است

با تکیه بر شیوه منحصر بفرد و شخصی و همیشگی ایشان

که از تئاتر اپیک، تعزیه و نمایش‌های میدانی وام

گرفته و در نهایت تابع تکنیک شخصی وی است
.
آکسان گذاری روی تک تک اجزای دیالوگ‌ها که آن را به

مونولوگ‌های بلند و طولانی اما فاخر با بازی‌های

روان تبدیل کرده است، از نمایش افرا، تئاتری به دور

از دیالوگ، بدون پیچیدگی وخطی ساخته است. اتفاقی که

شاید در بین آثار بیضایی استثناء باشد
.
شاپورجورکش به درستی در کتاب بوطیقای شعرنوی خود این

اپیدمی بدخیم را شناسایی کرده و با استدلال‌هایی که

از نامه‌های نیما می‌آورد، سعی در پاسخ به آن دارد؛

«فرهنگ ملی ما درپشت هنر شعر_یعنی فردی‌ترین هنر

سنگر گرفته است و تازه درهمین سنگرهم، گوینده

شعر،متکلم وحده است وهمه چیز از دریچه نگاه و ذهن او

به شکل خطابه‌ای به مخاطب عرضه می‌شود. گویی ساختار

اجتماعی ما بوده که نوع هنر ملی رابرگزیده و به

هنرمندان تحمیل کرده است. چرا در سرزمین ما

نمایشنامه که لازمه آن دیالوگ و درک «حضور دیگری
»
است شکل نمی‌گیرد؟

و چرا خطابه‌گویی حرف اول را می‌زند؟.»(ص??) هرچند

که حدیث او بیشتر معطوف به شعر است ولی این پرسش

عمیق گریبان انواع ادبی از رمان تا نمایشنامه را به

درستی می‌گیرد. به خصوص این پرسش برای ما _ ما شاید

نسلی باشد که از اساتید خود انتظارهایی دارد و به

دنبال سرگشتگی‌هایش، پاسخ را از آنها می‌جوید_ بعد

از دیدن نمایش افرا قوت دوباره می‌گیرد
.
لازم به یادآوری نیست که بیضایی برای ما و همه دیگر

اهالی هنر و ادبیات ایران، جزو سه نمایشنامه‌نویس

معاصر ایرانی درکنار رادی و ساعدی می‌باشد. هرچند که

ایشان هیچ ادعایی در این زمینه نداشته و ندارد. ولی

پیش‌زمینه‌ای به نام استاد بیضایی ما را بر آن

می‌دارد که از ایشان این پرسش‌ها را بکنیم
.
چرا دیالوگ نه؟ بارها لزوم دیالوگ و فرهنگ برقراری

دیالوگ بین آدم‌ها در ایران را از ایشان در

مصاحبه‌ها وجلسات نمایشنامه خوانی شنیده‌ام
.
فقط نمی‌دانم چرا ایشان دربرخی آثارشان بخصوص افرا

به آن توجه نکرده‌اند؟ مگر ترویج یک فرهنگ،

نمی‌تواند از یک پایگاه و مکان مشروع وقابل قبول و

درضمن مردمی منشا بگیرد؟ و چه جایی بهتر از تئاتر که

انسانی‌ترین مفاهیم درآن رشد و پرورش می‌یابد و

شکوفا می‌شود؟

پس چرا اینقدر پافشاری در سرودن ادبیات تک صدایی، آن

هم با صدای بلند آنچنان که در نمایش افرا می‌بینیم؟

از کوچکترین شخصیت و تیپ نمایشی ردپای نویسنده و قلم

فاخر و زیبای ایشان دیده می‌شود؛ بارها در طول نمایش

از سوی شخصیت‌ها به ما گوشزد می‌شود که این استاد

بیضایی است که برای شما قصه می‌گوید، نه ما. ما جز

ابژه‌هایی عروسکی در دستان نویسنده و کارگردان اثر

نیستیم
.
واقعا چرا دیالوگ نه؟

ازهمین روست که به نظر می‌رسد پرداختن و ترویج

ادبیات چندصدایی همراه با دیالوگ نه از سوی نویسنده

که از سوی اشخاص نمایش اهمیتی صد چندان می‌یابد
.
سلطه همیشگی نویسنده بر متن با زبان فاخر و آرکائیک

تا کی باید ادامه داشته باشد؟ آیا زمان پرداختن به

ابژه‌هایی دست آموز از نگاه دانای کل به پایان

نرسیده است؟ آیا نمی‌توانیم به دیگران و نقطه نظرهای

آنها به شکل سوژه یعنی شخصیت فردی و انسانی بنگریم؟

از این روست که افرا و نام بزرگانی چون بیضایی

الزاماتی را می‌سازند تا هرچند وقت به این پرسش‌ها

بازنگری جدی داشته باشیم و برای آینده تئاتری و ادبی

ایران راه نو و نوینی را با تکیه براندیشه و

دستاوردهای این بزرگان و بزرگان دیگر چون رادی،

ساعدی، خلج و غیره بازگشایی نماییم. باشد که اینگونه

شود!


نوشته شده در چهارشنبه 88/1/12ساعت 5:31 صبح توسط یزدان ذوالقدر نظرات ( ) |

گذشت زمان بر آنها که منتظر می‌مانند بسیار کند، بر آنها که می‌هراسند بسیار تند، بر آنها که زانوی غم در بغل می‌گیرند بسیار طولانی، و بر آنها که به سرخوشی می‌گذرانند بسیار کوتاه است. اما بر آنها که عشق می‌وزند، زمان را آغاز و پایانی نیست.

ویلیام شکسپیر  


نوشته شده در چهارشنبه 88/1/12ساعت 5:30 صبح توسط یزدان ذوالقدر نظرات ( ) |

27 مارس هر سال برای خانواده تئاتر در جهان رنگ و بوی دیگری دارد. این روز که در ایران مصادف با هفتم فروردین ماه و تعطیلات نوروزی است، توسط سازمان جهانی یونسکو به عنوان روز جهانی تئاتر نام‌گذاری شده است. همه ساله در این روز پیامی ویژه از سوی یکی از شخصیت ها و بزرگان تئاتر جهان خطاب به خانواده تئاتر داده می شود که از اهمیت فوق العاده ای هم برخوردار است.

در ایران، اهالی تئاتر ترجیح می دهند مراسم روز جهانی تئاتر را پس از تعطیلات نوروز برگزار کنند. همین موضوع باعث شد مسئله ای بسیار مهم که در 27 مارس امسال اتفاق افتاد مسکوت بماند و اهالی فن کمتر به آن بپردازند؛ پیام روز جهانی تئاتر امسال توسط امیر شارجه قرائت شد!

گرچه با نگاهی به کارنامه امیر شارجه، سلطان بن محمد القاسمی، می توان وی را انسانی فرهیخته و دانشمند برشمرد، ولی سؤال این است که ملاک سازمان جهانی یونسکو برای انتخاب فردی که پیام روز جهانی تئاتر را بدهد تنها همین است؟!

دکتر سلطان بن محمد القاسمی، امیر شارجه و استاد دانشگاه است و دو مدرک دکتری با گرایش تاریخ و جغرافیای سیاسی خلیج فارس و یک دکتری افتخاری از مؤسسه مطالعاتی آفریقا دارد. مقایسه وی با اسامی نامدارانی چون اوژن یونسکو، ادوارد آلبی، پیتر بروک، پابلو نرودا، ژان کوکتو، آرین منوشکین، آرتور میلر و حتی گیریش کارناد یا فتحیه العسال، دلیل لحن اعتراض آمیز این نوشته است. در مرور اسامی بزرگانی که از سال 1962 تا به امروز پیام های روز جهانی تئاتر را داده اند، می توان به این نتیجه رسید که ملاک سازمان یونسکو یا شهرت، اعتبار و دانش شخص پیام دهنده در عرصه تئاتر و یا تأثیرگذاری او بر هنر تئاتر در سطح جهانی است. اگر کلام مجید سرسنگی، نماینده مؤسسه بین المللی تئاتر یونسکو در ایران، مبنی بر خدمات فرهنگی امیر شارجه در سال های اخیر و همچنین پایه‌گذاری جایزه سالانه فعالیت‌های تئاتری در دنیای عرب توسط وی را دلیل و توجیه یونسکو برای انتخاب وی قلمداد کنیم، باز هم به نتیجه درست و منطقی نخواهیم رسید.

به نظر می رسد یونسکو هم مانند مؤسساتی چون نشنال جئوگرافی درحال افتادن در دام زرق و برق دلارهای کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس است. در حالی که این کشورها سعی دارند به زور پول نفت برای خود فرهنگ بسازند و هویت ایجاد کنند، یونسکو هم تصمیم می گیرد پیام روز جهانی تئاتر را امیری در کشوری کوچک در حاشیه خلیج فارس قرائت کند! ناگفته پیداست فعالیت های کشورهای عرب منطقه در جهت تمدن سازی برای خود و تصاحب جلوه هایی از تمدن، به خصوص تمدن ایرانی، در سال های اخیر شدت گرفته است. تلاش جهت تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربی، دست گذاشتن روی جزایر سه گانه ایرانی و... شاهدی بر این مدعاست. پس تعجبی ندارد که یونسکو به جای کشورهایی چون ایران، عراق و سوریه که تمدن‌هایی چند هزار ساله دارند و حتی سابقه حضور تئاتر در آنها ده‌ها سال بیش از کشوری چون امارات است، امیر شارجه را برای دادن پیام روز جهانی تئاتر انتخاب کند.

متأسفانه به نظر می رسد پس از هنرهایی چون سینما که سال هاست به بهانه صنعتی بودن به پیشبرد اهداف سیاسی و ملی کشورها اختصاص یافته است، تئاتر هم در خدمت اهداف ملی و سیاسی برخی از کشورها درآمده، که هویت سازی اعراب یکی از آن موارد است. اگر امیر شارجه در ابتدای پیام خود از خاطرات دوران کودکی و یا جوانی خود در حیطه تئاتر صحبت می کند، تنها و تنها می خواهد تاریخچه وجود این هنر در کشورش را عقب ببرد و به رخ بکشد. او طوری از تئاتر، کارکرد سیاسی آن و محدودیت آن توسط مسئولان کشورش در سال های گذشته سخن می گوید که انسان به یاد حضور مؤثر تئاتر در انقلاب 1968 آلمان می افتد. محمد القاسمی در این پیام از تئاتر کشورش چنان هیبتی می سازد گویی امارات عربی متحده از سرآمدان تئاتر در جهان است و تئاتر به طور نهادینه در آن از قرن ها پیش وجود داشته است.

با تمامی این احوال، بر او خرده ای نیست که پیام روز جهانی تئاتر را صادر کرده، که اگر هر انسان فرهنگی دیگری نیز بود، برای ماندگاری نام خود و ارتقای مقام هنری کشورش، این کار را با جان و دل انجام می داد. اما می توان به سازمان جهانی یونسکو اعتراض کرد که چطور امیر شارجه وارد فهرست اشخاصی می شود که همگی از نامداران عرصه فرهنگ و تئاتر هستند؛ و در نهایت می توانیم برخودمان خرده بگیریم که چرا با این پیشینه فرهنگی، تمدن چند هزار ساله و تاریخ غنی نمایش، هنوز در سطح کشوری چون امارات هم قرار نگرفته ایم تا پیام روز جهانی تئاتر را بدهیم


نوشته شده در چهارشنبه 88/1/12ساعت 5:8 صبح توسط یزدان ذوالقدر نظرات ( ) |

عاطفه تهرانی در نمایش‌"بخوان‌" تکنیک‌های تئاتر حرکت از تئاتر شرق گرفته تا تکنیک‌های جدید حرکت نو را در اولین روز جشنواره تئاتر فجر به نمایش می‌گذارد.
این کارگردان جوان تئاتر که در بخش تجربه‌های نو حضور دارد، به سایت ایران تئاتر گفت:«ایده اولیه این نمایش از مجموعه تصاویر پراکنده‌ای شکل گرفت. من و سحر افتخارزاده آن ایده و تصاویر را دراماتورژی کردیم و به داستانی رسیدیم که با استفاده از تکنیک‌های حرکت مدرن در تئاتر آن را بیان کرده‌ایم.»
وی درباره داستان ‌نمایش گفت:«‌‌داستان قومی را نمایش می‌دهیم که مورد امتحان قرار می‌گیرند. این قوم که امکان لغزش ندارند با موجودی مواجه می‌شوند و هر یک به نوعی به خواست این موجود تن می‌دهند که همین این امتحان آن‌هاست.»
وی در خصوص تئاتر حرکت و شیوه اجرایی این نمایش توضیح داد:«در این شیوه بدن بازیگر نقش اصلی را بازی می‌کند که باید جای دیالوگ‌ها را بگیرد. همین امر هم آمادگی کامل بازیگران را نیاز دارد که در مدت زمان طولانی تمرین به دست می‌آید.»
تهرانی افزود:«برای‌ آماده شدن این نمایش 11 ماه تمرین را پشت سر گذاشته‌ایم. سال گذشته کارگاه آموزشی در دانشگاه تهران داشتم که 4 تن از بازیگرانم را در آن کارگاه یافتم. بعد از کارگاه آموزشی که در سینما ـ تئاتر داشتم هم 4 تن دیگر را انتخاب کردم. بنابراین گروه بیش از 5 ماه آموزش دیدند و روی انواع تکنیک‌های تئاتر حرکت از انواع تئاتر شرقی گرفته تا حرکت معاصر را تجربه کردند. پس از آن هم که به طور پیوسته بیش از 7 ماه است که با هم کار می‌کنیم.»
وی یکی از دشواری‌های کار در این شیوه را زبان بدن و ارتباط آن با مخاطب عنوان کرد و توضیح داد:«در یک اثر تئاتری عادی و در هر شیوه اجرایی دیگر، دیالوگ‌ها، بخش عمده داستان را تشکیل می‌دهند، اما وقتی شما بخواهید تنها از یکی از عناصر زبان نمایشی یعنی بدن بازیگر استفاده کنید و داستان نیز برای عموم مخاطبان قابل درک باشد کار بسیار سختی را پیش رو خواهید داشت.»
عاطفه تهرانی دیدن نمایش‌اش را با گوش دادن به یک شعر تصویری مقایسه کرده و تاکید کرد که نباید تئاتر حرکت را با پانتومیم اشتباه کرد چون پانتومیم تکنیک‌های مشخص و شناخته شده‌ای دارد و سرانجام در نقطه‌ای تکمیل می‌شود اما تئاتر حرکت دریایی است که هر چه در آن فرو می‌روید پایانی برای آن نیست.»
وی در معرفی اعضای گروهش گفت:«بازیگران این نمایش سحر افتخارزاده، اشکان افشاریان، مصطفی شبخوان، مینا حسین‌آبادی، شیرین فرشباف، کاوه قائمی، اسفره مرتضایی و علیرضا میرمحمدی هستند و در گروه کارگردانی نوید هدایت‌پور به عنوان مشاور کارگردان و مسئول ویدئو آرت با من همکاری دارد. طراحی نور را عابس خلقی انجام داده و طراحی صحنه، طراحی حرکت و انتخاب موسیقی نمایش را خودم بر عهده داشته‌ام.»


نوشته شده در چهارشنبه 88/1/12ساعت 4:27 صبح توسط یزدان ذوالقدر نظرات ( ) |

چارلز اسپنسر چاپلین در 16 آوریل سال 1889 در یک خانواده انگلیسی به دنیا آمد. کودکی او در صحنه های سرگرم کننده تفریحی می گذشت ، به همین خاطر از همان کودکی به هنرهای نمایشی روی آورد. او دوران کودکی و جوانیش را در فقر و تنگدستی گذراند و به همین خاطر در طول عمر همدردی عمیق خود را نسبت به تنگ دستان حفظ کرد.
چاپلین در سال 1913 در کمپانی کی استون به عنوان بازیگر سیار نمایش های وودویل استخدام شد و در نخستین فیلمش به نام در تلاش معاش نقش یک شیک پوش تیپیک را بازی کرد اما در دومین فیلمش به نام مخمصه غریب میبل در شکل یک ولگرد کوچولو ظاهر شد ، نقشی که بعد ها او را مشهور کرد و از یک فرد عامی به یک فرد مهم بدل کرد.
چارلی چاپلین نزدیک به سی و چهار فیلم کوتاه در کمپانی کی استون بازی کرد و در آن ها در نقش یک دلقک ریز نقش ، با کفش هایی که برایش بزرگ بودند بازی کرد ، اما استعداد چاپلین در ارائه نقش های ظریفتری بود ، بنابراین در 1915 قراردادی برای ساختن جهارده فیلم کوتاه دو حلقه ای با کمپانی اسانی بست. او کارگردانی این فیلم ها را خود به عهده گرفت وبا تجربه ای که داشت نقش خود را جلای بیشتری داد.
بهترین فیلم هایی که چاپلین در کمپانی اسانی ساخت : ولگرد ( 1915) ، شغل (1915) ، بانک ( 1915) و ... بود. به علت استقبال فراوان مردم قراردادی برای ساخت دوازده فیلم با کمپانی میوچوال بست. که از بهترین فیلم هایش در این کمپانی می توان به ، بازرس فروشگاه (1916 ) ، مامور آتش نشانی ( 1916 ) ، ساعت یک صبح (1916) ، مهاجر ( 1917 )، و... اشاره نمود . چاپلین این فیلم هایش را با وسواس و دقتی فراوان ساخت و دوازده شاهکار پانتومیم از آن به وجود آورد. این فیلم ها او را شهرت جهانی بخشیدند و استعداد فوق العاده او را در طنز به نمایش گذاشتند.
چاپلین تا ژوئن 1917 چنان اعتباری کسب کرد که قراردادی یک میلیون دلاری از طرف کمپانی فرست نشنال به او پیشنهاد شد ، تا هشت فیلم با طول دلخواه برای این کمپانی بسازد. به وسیله این قرارداد او توانست ، استودیویی برای خود بسازد و از سال 1918 تا 1952 تمام فیلم هایش را در آنجا ساخت. اغلب فیلم های اولیه ی چاپلین در کمپانی فرست نشنال با دقتی بی مانند و به صورت دو یا سه حلقه یی ساخته شده بودند ، از آن جمله می توان به زندگی سگی ( 1918) و دوش فنگ ( 1918) اشاره کرد. چاپلین در این فیلم ها انتقاد های اجتماعی را مطرح می کرد.

موفق ترین اقدام چاپلین در فرست نشنال ، کارگردانی نخستین فیلم بلند داستانی اش به نام پسر بچه(1921) بود . این فیلم ماجرای بیکاره ای است که کودکی را بر در خانه اش می گذارند و او نیز کودک را بزرگ می کند و به او دل می بندد و ... . چاپلین در این فیلم شفقت را با طنز ی ظریف در می آمیزد و نارسایی اجتماع را برای دفاع از کودکان نشان می دهد. این فیلم شهرت جهانی پیدا کرد و بازیگر خردسال آن نیز ، که پنج سال داشت به یک ستاره بدل شد. آخرین فیلم چاپلین در فرست نشنال یک فیلم داستانی به نام زائر ( 1923) بود .
چاپلین پس از اتمام قراردادش با کمپانی فرست نشنال ، به همراه گریفیث ، داگلاس فربنکس ( هنرپیشه مطرح مرد ) و مری پیکفورد ( هنرپیشه زن مطرح ) ، کمپانی یونایتد آرتیستز ( United Artists Corporation ) را تاسیس کرد. نخستین فیلمی که در این کمپانی ساخته شد ، فیلمی به نام زن پاریسی ( 1923) بود. این فیلم درام ماهرانه ای بود که کنایه های ظریفی را در خود داشت. در این فیلم چاپلین تنها در صحنه کوتاهی در نقش یک باربر ظاهر شد.
در فیلم جویندگان طلا( 1925) چاپلین دوباره در نقش یک ولگرد کوچولو ظاهر می شود. این فیلم را شاخص ترین اثر چاپلین می دانند به طوری که هنوز هم مانند سال 1925 مورد علاقه مردم است و چاپلین شخصا آن را بر دیگر فیلم هایش ترجیح می دهد. در این فیلم ، چاپلین موضوع هجوم برای کشف طلا در منطقه آلاسکا در سال 1898 را دستمایه قرار داد و در فضایی سرشار از حرص و آز که جویندگان را به سوی گرسنگی و توهم و حتی مرگ می کشاند ، یک کمدی درجه یک ساخت.
چاپلین هم زمان با ناطق شدن سینما ، فیلم سیرک( 1928) را ساخت. سیرک ، فیلمی صامت با ساختاری زیبا بود و در مراسم اسکار 1929 ، جایزه ای به عنوان تنوع و نبوغ در نوشتن ، بازیگری ، کارگردانی و تهیه کنندگی را گرفت. چاپلین در حین ساخت این فیلم درگیر مسائل خانوادگی شد که باعث درگیری با مقامات مذهبی گشت.
با ناطق شدن سینما ، چاپلین توانست خود را با این تحول جدید وفق دهد. اولین فیلم مطرح ناطق چاپلین ، فیلم روشنایی های شهر(1931) بود. روشنایی های شهر ، فیلمی احساساتی اما تاثیر گذار در باره ی بیکاره ای است که دل به دختر گل فروش نابینایی می بندد و برای معالجه چشم دختر تلاش می کند و دچار درد سر می شود ... . چاپلین خود این فیلم را یک « کمدی رمانس در پانتومیم » ، نامیده است.

فیلم مهم دیگر چاپلین ، عصر جدید(1936) است. در این فیلم نیز انتقاد تلخ و گزنده ای مستتر است که به غیر انسانی شدن کارگران و مشکلات بی شمار آنها در عصر صنعتی شدن جوامع ، می پردازد ، عصری که حرص و طمع عده ای ثروتمند آن را تحت کنترل دارد. در نقاطی از امریکا به این فیلم لقب تبلیغات سرخ دادند. این فیلم با ساختار محکم و پیام اجتماعی نیرومند خود هنوز هم یکی از بهترین فیلم های تاریخ سینما است.


نوشته شده در چهارشنبه 88/1/12ساعت 4:8 صبح توسط یزدان ذوالقدر نظرات ( ) |

زندگی نامه

آلفردو جیمز پاچینو در نیویورک دیده به جهان گشود و پدرش سالواتور پاچینو (زاده شهر کورلئونه) کارمند شرکت بیمه و مادرش رز پاچینو (دارای تبار آمریکایی-ایتالیایی) خانه‌دار بود. والدین او هنگامی که او بچه بود از هم جدا شدند. پدربزرگ و مادربزرگ او در اصل اهل سیسیلی بودند.

وی در دوران جوانی و در حالی که بیش از ?? سال از بهار زندگی‌اش نمی‌گذشت مادرش را از دست داد. پاچینو پیش از مرگ مادرش، زندگی چندان لذت بخشی را پشت سر نگذاشته بود و چون والدینش خیلی زود از هم جدا شده بودند، مجبور شد به همراه مادرش به خانه پدربزرگش نقل مکان کرده و در آن‌جا اقامت کند.

ورود او به عرصه? بازیگری را باید سال ???? دانست. پاچینو در این سال در فیلم ناتالی و من بازی کرد و دو سال پس از آن نیز ایفای نقشی در وحشت در نیلی پارک را پذیرفت. اما بازی در این دو فیلم هرگز او را راضی نکرد تا اینکه فرانسیس فورد کاپولا تصمیم به ساخت یکی از شاهکارهای تاریخ سینما یعنی فیلم پدرخوانده گرفت و نقش «مایکل کورلئونه» به او واگذار شد. رابرت ردفورد و جک نیکلسون و جمعی دیگر از بازیگران معروف سینما مورد آزمایش قرار گرفتند. اما کاپولا فقط پاچینو را انتخاب کرد. پاچینو برای این فیلم نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد که به آن نرسید.

در سال ???? او در فیلم‌های مترسک و سرپیکو بازی کرد. در مترسک نقش آدمی سرگشته را داشت که در پی هویت خویش است و در سرپیکو نیز یک پاچینوی تمام عیار بود. وی در این فیلم نقش فرانک سرپیکو افسر پلیسی را بازی کرد که فساد افسران مافوق خود را افشا می‌کند. پاچینو در همان سال بار دیگر نامزد دریافت اسکار شد اما باز هم این جایزه نصیبش نشد. اما منتقدان، جایزه? گلدن گلاب را به سبب بازی در سرپیکو به وی اهدا کردند.

از دیگر بازی‌های چشمگیر پاچینو می‌توان به حضورش در فیلم‌های پدرخوانده ? (????)، بعد از ظهر سگی(????) و فیلم و عدالت برای همه(????) اشاره کرد. پاچینو برای بازی در همه این فیلم‌ها نامزد اسکار شد ولی مورد بی مهری اعضای اسکار قرار گرفت. او می‌گوید: «من برای اسکار بازی نمی‌کنم، چون بازیگری عشق من است، عشقی که هرگز نمی‌توانم رهایش کنم».

او برای بازی در فیلم هایی چون کرامر علیه کرامر(????)، اینک آخرالزمان، متولد چهارم جولای(????) دعوت شد ولی او این پیشنهادها را قبول نکرد. هنگامی که کاپولا برای فیلم اینک آخرالزمان او را دعوت کرد، پاچینو در یک جمله پاسخ منفی به او داد: «من با تو به جنگ نخواهم آمد».

 

کمتر بازیگری در سینمای جهان می‌توان سراغ گرفت که نظیر پاچینو قدرت بازی با چشم را داشته باشد. چشمان پاچینو قدرت صحبت کردن با مخاطب را دارد و می‌توان برق خاصی را در دیدگان وی احساس کرد. این یکی از امتیازات منحصر به فرد او است و فیلم پدرخوانده ? اوج بازی وی با چشمهایش به شمار می‌رود. قدرت و تأثیر نگاه او صحنه‌های جاودانه‌ای را در تاریخ سینمای جهان خلق کرده است. به‌عنوان مثال بازی استثنایی او در سکانس مرگ سولاتسو و پلیس خیانت کار در فیلم پدر خوانده?، استعداد بی نظیرش را به نمایش می‌گذارد.

پاچینو در بازیگری دارای سبک ویژه‌ای است و به واقع سرشار از استعداد است و به خوبی می‌تواند ایفاگر هر نقشی باشد. نکته? برجسته در بیشتر بازیهای او این است که مخاطب را با خود همراه می‌سازد. فرانسیس فورد کاپولا درباره او می‌گوید: «اگر کارگردان نمی‌شدم دوست داشتم یک پاچینو بودم». صدای گرم و دلنشین او در بازی به پاچینو کمک فراوانی می‌کند، گویی اعضای بدنش همه هنگام بازی واقعاً بازیگر هستند.

در میان ستاره‌های هالیوود، بازیگران انگشت شماری چون مارلون براندو را می‌توان یافت که صدایی مانند او داشته باشند. پاچینو تاکنون ازدواج نکرده‌است اما دارای سه فرزند است که یکی از آنان دختریی به نام جولی ماریاست (متولد ????) که در پی رابطه? چندین ساله‌اش با مربی بازیگری آموزشگاه لی استراسبرگ، «جن ترنت»، به دنیا آمد و دو فرزند دیگرش دوقلوهایی با نام‌های انتون و اولیویا هستند (متولد????) که آن‌ها نیز ثمره? رابطه ناموفقش با «بورلی دی آنجلو» بودند.

آل پاچینو در زندگی شخصی خود چیزی برای مخفی کردن ندارد و شاید به همین دلیل نزد مطبوعات و روزنامه‌نگاران از محبوبیت ویژه‌ای برخوردار است. او انسانی وارسته و درستکار است که همواره تلاش دارد به همنوعان خود، آن هم به هر شکل ممکن کمک نماید و همین موضوع سبب شده تا وی دوست‌داشتنی باشد.

جوایز

·         ???? - نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد - پدرخوانده

·         ???? - نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد - سرپیکو

·         ???? - نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد - پدرخوانده ?

·         ???? - نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد - بعدازظهر سگی

·         ???? - نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد - عدالت برای همه

·         ???? - نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد - دیک تریسی

·         ???? - نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد - گلن گری گلنراس

·         ???? - برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد - بوی خوش زن

·         ???? - برنده جایزه بفتا بهترین بازیگر نقش اول مرد - بعدازظهر سگی.

·         ???? - برنده جایزه بفتا بهترین بازیگر نقش اول مرد - پدرخوانده ?.

·         ???? - برنده جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش اول مرد - فرشتگان در آمریکا.

·         ???? - برنده جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش اول مرد - بوی خوش زن.

·         ???? - برنده جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش اول مرد - سرپیکو.


نوشته شده در چهارشنبه 88/1/12ساعت 4:7 صبح توسط یزدان ذوالقدر نظرات ( ) |

«مارلون براندو» در سوم آوریل 1924 در «اُماها بنداسکا» بدنیا آمد. او سومین و آخرین فرزند «دوروتی پین بارکر» و «مارلون براندو» بود. مادرش بازیگر محلی و پدرش فروشنده بود. در سال 1925، والدینش از هم جدا شدند و مادر خانواده همراه سه فرزندش به «سنتا‌آما» واقع در کالیفرنیا نقل مکان کرد ولی دو سال بعد، والدین او دوباره ازدواج کردند و همگی به استان «ایلی ئویز» واقع در شمال شیکاگو رفتند.
در سال 1940 او به پانسیون نظامی فرستاده شد که در آنجا شروع به تمرین‌های نمایش کرد ولی به خاطر سرپیچی از قوانین کمی پیش از فارغ‌التحصیلی اخراج شد. در سال 1943 براندو به نیویورک نزد خواهرش رفت و درکارگاه هنرهای دراماتیک» ثبت نام کرد که در آن‌جا با بازیگرانی مثل «هدی بلافونت» و «شیلی و نیترز» آشنا شد. اولین معلمش در آن‌جا «استلا آدلر» (Stella Adler) بود که اهل خانواده بزرگی از روسیه بود. او شعارش این بود که «بازی نکنید، خودتان باشید». او راهنمای براندو بود و از همان چیزهایی آموخت که امروز به آن «متد بازیگری» می‌گویند. آنچه «استلا آدلر» به دانش‌آموزان خود یاد داد این بود که چگونه نیروهای درونی خود را کشف کنند تا به کمک آن‌ها، احساسات ببیننده خود را هم بیدار کنند. براندو یک‌بار درباره آدلر نوشت:«او به من یاد داد که طبیعی باشم و سعی نکنم حسی را که خودم هنگام بازی، لمس نکرده‌ام، تظاهر کنم» در سال 1944 براندو اولین تجربه صحنه‌اش در نمایشی درباره حضرت مسیح بود. در طول همان سال اولین همکاری‌اش با کمپانی «برادوی» در «من مادر را به خاطر دارم» به کارگردانی « جان ون دروتن» (yonvun Droten) که بسیار موفق از کار درآمد و تا دوسال نمایش داده شد. این نمایش پرفروش تحسین‌های بسیاری برای براندو در پی داشت که یکی از تحسین‌کنندگانش «الیا کازان» (Elia Kazan) کارگردان بود. «الیاکازن» توانست تهیه کننده فیلمش «اتوبوسی به نام هوس» که «تنسی ویلیامز» فیلمنامه آن را نوشته بود ‌ـ را راضی کند که براندو برای نقش «استنلی کوالسکی» مناسب است. با بازی چشم‌گیر براندو در این نقش مشخص می‌شد که او در پی گونه‌ای خاص از بازیگری است و قادر است روح دردمند و مجروح را به خوبی نشان دهد. شیوه بازی براندو با راهنمایی‌های الیاکازان خبر از ورود متد به عالم بازیگری می‌داد. شخصیت «استنلی کوالسکی» یکی احمق‌ترین و هوس بازترین شخصیت‌هایی است که تا به حال در سینما دیده شده است. خاطره مردی که به آرامی به وسایل اطرافش ضربه می‌زند و با بیان خاصش که بین کلمات مکث می‌کند و بی‌اختیار نام «استلا» را فریاد می‌زند، برای همیشه جاودان شده است.
از آن بعد هالیوود به دنبال براندو بود ولی او تمام پیشنهادات را رد می‌کرد. به جز فیلم «مردان» با کارگردان «استنلی


خلاقیت و سرکشی او بر قوانین حاکم بر سینما چه روی پرده و چه خارج از آن، او را جاودانه کرد و تا کنون هیچ بازیگری نمی‌تواند ادعا کند که مثل مارلون براندو در ارتقای بازیگری مؤثر بوده است

کرامر» (Stanly Kramer) که در آن سربازی است که در جنگ فلج شده و نمی‌تواند با مشکلاتش در جامعه کنار بیاید و برای بازی در آن مدتی با این گونه بیماران سپری کرده بود. این فیلم نتوانست موفقیت فیلم قبلی براندو را تکرار کند اما او را نامزد جایزه اسکار کرد. منتقدی اشاره کرده است که« بازی براندو در فیلم «مردان» مثل تزریق خون به جان بازیگری‌است» بعد‌ها همگی این کار بزرگ او را تأیید کردند.
در بهار 1955، براندو، کمپانی اختصاصی‌اش را با نام «پین بارکر» که اسم پیش از ازدواج مادرش را روی آن گذاشته بودرا تاسیس کرد. در اکتبر 1957، براندو با بازیگری بنام «آنا کاشیف» (Anakashif) که اهل ولز بود ازدواج کرد. در دهه شصت او تعدادی فیلم ضعیف بازی کرد. در طول این مدت او برای پایان دادن به تبعیض نژادی و بی‌عدالتی اجتماعی و برگرداندن حقوق سرخپوستان وارد جنبش «قانون مدنی» شد و اعانه جمع می‌کرد با حضور در فیلم «دربارانداز» (1954) و با کارگردانی الیاکازان، براندو اولین اسکار خودش را کسب کرد.
براندو در نقش شخصیت‌های متفاوتی بازی کرده بود و هیچ وقت پای ثابت نوع خاصی از نقش‌ها نبود. او جرأت کرد که در موزیکال «جوانان و عروسک‌ها» آواز بخواند.
در فیلم «قهوه خانه ماه اوت» در نقش یک مترجم ژاپنی تمایلش را به کمدی نشان داد. در «سایانورا» (1957) او را سربازی آمریکایی می‌بینیم که در حین مأموریت در ژاپن عاشق بازیگری ژاپنی می‌شود در حالی که ازدواج او ممکن است مجازات سختی در پی داشته باشد. این فیلم برایش پنجمین نامزدی اسکار را به دنبال داشت. بار دیگر در هیبت یک نظامی بخت با او یار بود و و در فیلم «شیرهای جوان» در کنار «مونت گوی کلیف» (Mont Gary Clift) درخشید. این جوان عاصی و پرشور دهه پنجاه آمریکا هیچ گاه روش زندگی فوق ستاره‌های هالیوودی را در پیش نرفت و در عوض راه را برای ستاره‌های بزرگ دیگری مثل «جیمزدین» (James Dean) که خیلی زود مرد و تنها در سه فیلم بازی کرد و «پل نیومن»(Poul Newman) هموار کرد.
در این دهه برای چهار سال پیاپی نامزده جایزه اسکار شد. سال اول برای فیلم «مردان» سال دوم «برای زنده یاد زاپادا» که در آن رهبر دهقانانی بود که علیه حکومت شورش کرده بودند و سومی برای «جولیوس سزار» که در آن شکلی کاریکاتوری از مارک آنتونی سردار قدرت طلب سزاور نمایش می‌دهد. او خواهرزاده قیصر و مردی خوش گذران و دلیر بود که با قدرت کلامش، مردم را تحریک به انتقام می‌کرد و چهارمی به خاطر یکی از بهترین ساخته‌های «الیاکازان» یعنی «در بارانداز» که براندو در آن درخشید و اوج بازی او در سال‌های جوانی بود و بالاخره به خاطر آن جایزه اسکار را گرفت.
دومین ازدواج براندو در سال 1960 با بازیگر مکزیکی بنام «موتیرا کاستاندا» (Motria Castanda) به وقوع پیوست .  «سربازان یک چشم» فیلمی بود که در سال 1961، براندو علاوه بر بازیگری، کارگردانی آن را هم انجام داد که در واقع وسترنی متفاوت در زمان خودش محسوب می‌شد. در فیلم «شورش در کشتی بونتی» براندو یک افسر کشتی است که با ناخدا اختلاف پیدا می‌کند. شکست تجاری این فیلم که احتمالاً علت اصلی آن نیز جنجال و درگیری‌های پشت صحنه بود و به خاطر هزینه زیادی که صرف ساخت آن شده بود این شکست تقریباً باعث ورشکستگی کمپانی سازنده‌اش شد.
در سال 1962 براندو در فیلم ناموفق «آمریکایی زشت» بازی کرد. و ودر عوض فرصت همکاری دوباره با الیاکازان را از دست داد. کازان سعی که تا براندو را برای بازی در فیلم جدیدش یعنی «سازش» راضی کند اما او نپذیرفت.
حضور براندو در وسترن « میسوری از هم می‌پاشد». که‌در صحنه‌ای پیراهن به تن و کلاه زنانه به سر می‌کند از توانایی‌های عجیب دیگر او خبر می‌داد و حضور موفقش در «سوپرمن» با توجهی زودگذر همراه بود. به خاطر ویژگی‌های خاص فیلم «بسوزان» در سال 1969 ساخته «فرد زینه‌مان» یعنی از لحاظ بازیگری و مضمون اجتماعی به آن توجه ویژه‌ای شد.
او درنقش مأمور سری بریتانیایی ظاهر می‌شود که شورش بزرگی را در یک کشور آفریقایی به راه می‌اندازد فیلم اعتراضی به نژاد پرستی و استعماگری است و شخصیت براندو در آن با توجه به موقعیت‌های مختلف،‌ مرتب تغییر می‌کند.
در سراسر دهة 60 شخصیت گیرای براندو هم بر روی پرده و هم بیرون از آن از او هنرمندی دوست داشتنی و نیروی تازه اجتماعی ساخت. تماشاگران جوان آن روزها او را در قامت فردی سرکش، تحسین می‌کردند اما نسل‌های بعدی او را فردی ضد اجتماع و بی‌بندوبار شناختند. اما باز هم، منتقدان معتقد بودند که از یکی از مبتکرترین شخصیت‌هایی است که در طول مدت طولانی روی پرده ظاهر شده است.

در طول دهه هفتاد براندو با بازی‌های قدرتمند در نقش‌های خاطره‌انگیز در ذهن‌ها ماندگار شد. در سال 1972، مارلون براندو معنی واقعی نبوغ بازیگری را با نقش «دون ویتو کورلئونه» در فیلم «پدرخوانده» که کارگردان آن «فرانسیس فورد کوپولا» بود به تماشاگران ارائه می‌دهد که برای آن دومین جایزه اسکار خود را نیز به دست آورد.
براندو در مراسم اسکار در 27 مارچ 1973 همراه یک دختر سرخپوست ظاهر شد. براندو از پذیرفتن جایزه سر باز زد و دختر سرخپوست از طرف او بیانیه‌ای را خواند که در آن دلیل رد کردن مجسمه را رفتار نادرست با سرخپوستان بومی به خصوص در فیلم‌های این کشور دانست. رد کردن این جایزه بوسیله براندو باعث ایجاد دوره‌ای شد که در آن او بیشتر به سیاست اهمیت می‌داد تا به بازیگری. خیلی‌ها معتقد بودند که کار او در مراسم اسکار بچگانه بوده و او می‌توانست با روش‌های دیگری از سرخپوستان حمایت کند.
براندو موفقیت رویای‌اش در «پدرخوانده» را با حضور در هیبت مردی میانسال در برابر «ماریا اشنایمر» در فیلم «آخرین نانگو در پاریس» کامل می‌کند که احتمالاً بهترین بازی‌اش بود و درخشش او عامل اصلی موفقیت فیلم «برناردو برتولچی» (Bernardo Bertolcci) است که بهترین فیلم این کارگردان نیز هست. این فیلم براندو را برای بار هفتم نامزد اسکار کرد. او دهه هفتاد را با ایفای نقش «کوتز»‌قهرمان فیلم «اینک آخرالزمان» به کارگردانی کوپولا به پایان رساند که مشکلات مالی آن، فیلم و کارگردانش را به درد سر انداخت. اما در سال 2003 این فیلم با اضافه شدن پلان‌های حذفی به صورت محدود با نام «اینک آخرالزمان»و تدوین دوباره به نمایش در آمد. براندو در دهه هشتاد مدتی از روی پرده‌ها دور بود. در آن دوران اظهارنظرهای عجیب و غریب بر اندوه هم شنیده می‌شد مثل این جمله که در بازیگری حرفه‌ای پوچ و توخالی است، به هر حال مارلون براندو هرگز از مرکز توجه و ستاره بودن راضی نبود. او در اول کتاب خاطراتش که در سال 1994 به نام «آوازهایی که از مادرم آموختم» منتشر شد، نوشته است که هر چه پول آورده خرج روان‌پزشک‌ها کرده است.
پس از یک غیبت طولانی، براندو در سال 1989 در فیلم «فصل خشک سفید» در نقش یک وکیل روشنفکر سفیدپوست که تبعه آفریقای جنوبی است، ظاهر می‌شود که از درآمدهای کلانش دست کشیده است. این نقش هم نامزدی آکادمی را کسب کرد که هشتمین و آخرین افتخار مشابه او بود. در همان سال یکی از وقایع تلخ و تراژدیک زندگی خصوصی مارلون براندو نیز اتفاق افتاد و آن از این قرار بود که پسرش «کریستیان» به اتهام قتل نامزد خواهر ناتنی‌اش «داگ درولیت» محاکمه و به جرم قتل عمد به ده سال زندان محکوم شد. به دنبال این اتفاق در سال 1995، دختر براندو نیز در بیست و پنج سالگی، خود کشی کرد. براندو هیچ گاه زندگی آرام و بی‌دغدغه‌ای نداشت و همین موضوع او را مورد توجه رسانه‌های عمومی قرار می‌داد. اما یکی از بهترین فیلم‌های او در آن زمان کمدی «نوآموز» بود که در سال 1990 ساخته و براندو در آن با «متیوبرادریک» (Matiow Bradrick) هم بازی بود و همچنین بازی‌های زیبای او در «دن ژوان دمارکو» (1995) و «جزیره دکتر مورو» (1996) بیاد ماندنی بود. آخرین فیلم این ستاره بزرگ یعنی «امتیاز»‌ در سال 2001 ساخته شد که او در برابر «رابرت دنیرو» (Robert Deniro) و «ادوارد نورتون» (Ednard Norton) درخشید. سه نفری که همگی از بهترین بازیگران نسل خود شناخته شده‌اند اما خلاقیت و سرکشی او بر قوانین حاکم بر سینما چه روی پرده و چه خارج از آن، او را جاودانه کرد و تا کنون هیچ بازیگری نمی‌تواند ادعا کند که مثل مارلون براندو در ارتقای بازیگری مؤثر بوده است. او بیشتر دهه‌های هشتادو ونود را در


برگمن در باره براندو گفته است:«اگر درباره کسانی که در زمان خودشان اسطوره بودند فکر می‌کنید – افرادی مثل «جیمزدین» ، «مولین مونرو»  و «الوس پربسلی» – براندو هم مطمئناً در این همین دسته قرار دارد»

 تنهایی سپری کرد و اواخر عمر را بیشتر با کمکهای مردمی می‌گذراند و انگار خاطرات دهه پنجاه که با آن عالم بازیگری را دگرگون کرده است را فراموش کرده بود. این اسطوره بازیگری در دوم جولای 2004 در بیمارستان به خاطر چاقی مفرط و نارحتی ریه، درگذشت. با مرگ اوپروژه فیلمی که قرار بود درباره براندو ساخته شود منتقی شد. فیلم «براندو برلندو» درباره جوانی است که به دنبال این بازیگر راهی آمریکا می‌شود و با کمک خود براندو، فیلمنامه‌اش بازنویسی شده بود.
برگمن در باره براندو گفته است:«اگر درباره کسانی که در زمان خودشان اسطوره بودند فکر می‌کنید – افرادی مثل «جیمزدین» (James Dean) «مولین مونرو» (Marilyn Monroe) و «الوس پربسلی» (Eluis Presely) – براندو هم مطمئناً در این همین دسته قرار دارد» مارلون براندو افسانه قرن ما بود که تماشاگران این عصر را شیفته‌ی خود کرد و نسل‌های آینده را هم شیفته خود خواهد کرد. سهم او در پیشرفت هنر بازیگری و صنعت فیلم غیرقابل انکار است و یاد و خاطره او نه تنها به خاطر نقش به سزایش در ارتقای فیلمسازی بلکه همین‌طور به خاطر فعالیت‌های بشر دوستانه‌اش در حمایت از جنبش مدنی و بازگرداندن حقوق سرخپوستان بومی آمریکا در ذهن‌ها زنده خواهد ماند.

فیلم‌ها :
مردان (1950)- اتوبوسی به نام هوس (1951)- زنده باد زاپاتا (1952) – جولیوس سزار (1953) – وحشی (1954) – دزیره (1954)- در بار انداز (1954)- جوانان و عروسک‌ها (1955)- قهوه‌خانه ماه اوت (1956) – سایانورا (1957)- شیرهای جوان 1975) – نسل فراری (1960)- سربازهای یک چشم (1961) – شورش در کشتی بوتنی (1962)-داستان وقت خواب (1964)- آمریکایی زشت (1962) – موریتوری (1965) – آپالوزا (1966) – تعقیب (1966)- کنتسی از هنگ کنگ (1967) – انعکاس در چشم طلایی (1967)- کندی (1968) – بسوزان (1968) – شب بعد از حادثه (1968) – شبروها (1971) – آخرین تانگو در پاریس (1972) – پدرخوانده (1972) – میسوری از هم می‌پاشد (1976) سوپر من (1987) – اینک آخرالزمان (1979) – فرمول (1980) - فصل خشک سفید (1989) – نوآموز (1990) – کریستف کلمب (1992) – دون ژوان دمارکو (19959 – جزیره دکتر مورو (1997) – پول بادآورده (1998) – امتیاز (2001) – اینک آخرالزمان، تدوین دوباره (2003)
اسکار
سال عنوان فیلم نامزد/برنده
1989 بهترین بازیگر نقش دوم مرد فصل خشک سفید(1989 نامزد
1972 بهترین بازیگر مرد پدرخوانده (1972) برنده

1957 بهترین بازیگر مرد سایانورا (1957) نامزد
1954 بهترین بازیگر مرد دربار انداز (1954) برنده
1953 بهترین بازیگر مرد جولیوس سزار (1953) نامزد
1952 بهترین بازیگر مرد زنده باد زاپاتا (1952) نامزد
1951 بهترین بازیگر مرد اتوبوسی به نام هوس نامزد
آکادامی انگلستان
سال عنوان فیلم نامزد/ برنده
1954 بهترین بازیگر خارجی در بارانداز (1954) برنده
1953 بهترین بازیگر خارجی جولیوس سزار (1953) برنده
1952 بهترین بازیگر خارجی زنده باد زاپاتا (1952) نامزد
جشنواره بین‌المللی فیلم کن
سال عنوان فیلم نامزد/ برنده
1952 بهترین بازیگر مرد سربازان یک چشم(1952) برنده
انجمن کارگردانان آمریکا
سال عنوان فیلم نامزد/ برنده
1961 بهترین کارگردان سربازان یک چشم (1961) نامزد
سال عنوان فیلم نامزد / برنده
1989 بهترین بازیگر مرد نقش دوم فصل خشک سفید (1989) نامزد
1972 بهترین بازیگر مرد – درام پدرخوانده (1972) برنده
1963 بهترین بازیگر مرد – درام آمریکایی زشت (1963) نامزد
1957 بهترین بازیگر مرد ـ درام سایانورا (1957) نامزد
1956 بهترین بازگر مرد – موزیکال و کمدی قهوه‌خانه ماه اوت (19569 نامزد
1954 بهترین بازیگر مرد ـ درام در بار انداز (1954) برنده
1972 بهترین بازیگر مرد پدرخوانده (1972) نامزد
1957 بهترین بازیگر مرد سایانورا (1957) برنده
1954 بهترین بازیگر مرد در بارانداز (1954) نامزد
1952 بهترین بازیگر مرد زنده باد زاپاتا (1952) نامزد
1951 بهترین بازیگر مرد اتوبوسی به نام هوس (1951) نامزد

منابع:

www.yahoo.movies.com
www.filmbug.com
www.washingtonpost.com
www.filmhead.com


نوشته شده در چهارشنبه 88/1/12ساعت 4:5 صبح توسط یزدان ذوالقدر نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
Design By : Pars Skin